زمینه‌های تاریخی

در سال 791 هجری قمری، در دوران حکومت مملوکان بر مصر، رویدادی مهم در قاهره رخ داد که بازگشت متوکل دوم عباسی به مقام خلافت بود. این واقعه در پی اقدامات ملک ظاهر برقوق، سلطان مملوکی، صورت گرفت. متوکل دوم که پیش از این از مقام خلافت کنار گذاشته شده بود، با حمایت برقوق دوباره به این جایگاه بازگردانده شد. این اقدام نشان‌دهنده تلاش برقوق برای تثبیت قدرت خود و استفاده از نهاد خلافت به عنوان ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خویش بود.

منبع: النجوم الزاهرة، جلد 11، صفحه 268

مراسم بازگشت به خلافت

در جمادی‌الاول سال 791 قمری، ملک ظاهر برقوق قضات، امرا و بزرگان را به قلعه‌الجبل در قاهره فرا خواند. سپس دو تن از امرای خود، سودون طرنطایی و قرقماش طشتمری، را به نزد متوکل دوم فرستاد تا او را به قلعه بیاورند. هنگامی که متوکل وارد شد، برقوق به احترام او از جای خود برخاست و او را به گرمی پذیرفت. پس از آن، قضات هر دو طرف را سوگند دادند که به یکدیگر وفادار باشند و در راه خیر و صلاح همکاری کنند. برقوق همچنین خلعت‌های فاخری به متوکل هدیه داد و اسبی گران‌قیمت با زین و یراق طلایی به او تقدیم کرد. متوکل پس از این مراسم با تشریفات خاصی به خانه خود بازگشت و اقطاعات و حقوق مالی او نیز دوباره برقرار شد.

منبع: النجوم الزاهرة، جلد 11، صفحه 268

پیامدهای واقعه

بازگشت متوکل دوم به خلافت نه تنها موقعیت او را تقویت کرد، بلکه به ملک ظاهر برقوق نیز مشروعیت بیشتری بخشید. این اقدام نشان داد که برقوق به نهاد خلافت به عنوان ابزاری برای تثبیت قدرت خود نگاه می‌کرد. متوکل پس از این واقعه در قلعه‌الجبل ساکن شد و گاهی به خانه خود در شهر می‌رفت و دوباره به قلعه بازمی‌گشت. این وضعیت تا مدتی ادامه یافت و روابط بین خلافت و سلطنت مملوکی را تقویت کرد.

منبع: النجوم الزاهرة، جلد 11، صفحه 268

اهمیت تاریخی

این واقعه از آن جهت اهمیت دارد که نشان‌دهنده تلاش مملوکان برای حفظ نهاد خلافت و استفاده از آن به عنوان ابزاری سیاسی است. بازگشت متوکل دوم به خلافت نه تنها به او مشروعیت بخشید، بلکه موقعیت ملک ظاهر برقوق را نیز در برابر رقبای داخلی و خارجی تقویت کرد. این رویداد همچنین نشان‌دهنده نقش قاهره به عنوان مرکز سیاسی و مذهبی در آن دوران است.

منبع: النجوم الزاهرة، جلد 11، صفحه 268

منابع

1. النجوم الزاهرة، جلد 11، صفحه 268

نمایش کمتر

ثم في يومه استدعى السلطان القضاة و الأمراء و الأعيان و بعث الأمير سودون الطّرنطائى و الأمير قرقماش الطشتمرىّ‌ إلى الخليفة المتوكّل على اللّه بمسكنه في قلعة الجبل فأحضراه، فلمّا رآه الملك الظاهر قام له و تلقّاه و أجلسه، و أشار إلى القضاة فحلّفوا كلاّ منهما للآخر على الموالاة و المناصحة، و خلع السلطان على الخليفة المتوكل على اللّه المذكور خلعة الرضا، و قيّد إليه حجرة شهباء من خواصّ‌ خيل السلطان بسرج ذهب و كنبوش مزركش و سلسلة ذهب و أذن له في النزول إلى داره، فركب و نزل من القلعة إلى داره في موكب جليل، و أعيدت إقطاعاته و رواتبه و أخلى له بيت بقلعة الجبل ليسكن فيه. ثمّ‌ طلع الخليفة من يومه و نقل حرمه إلى البيت المذكور بالقلعة، و صار يركب فى بعض الأحيان و ينزل إلى داره بالمدينة ثم يطلع من يومه إلى مسكنه بالقلعة و يبيت فيه مع أهله و حرمه، و استمرّ على ذلك إلى ما سيأتى ذكره

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=74154

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب