پرسش:
مقام “فنا فی الله” چیست و چه طور آدم میتواند به فنای افعالی و صفاتی و ذاتی برسد؟
پاسخ:
وضعیت و جایگاه ما و امثال ما در صراط مستقیم إلهی [اسلام عزیز]، در نهایت مانند کودکی است که او را جهت آمادگی تحصیل و حضور در محیط مدرسه، به “مهد کودک” بردهاند؛ و بزرگترها نیز برایمان دعا کردند که «إن شاء الله به درجۀ دکتری و فوق آن نیز برسی»! لذا ما فقط یک کلمۀ “دکتری” را شنیدهایم! حال اگر ما از آنها بپرسیم، یا دیگری از ما بپرسد: «دکتری چیست؟ چه مقامی است و به لحاظ علمی، افعالی و صفاتی، چگونه باید به این درجه برسیم؟» چه پاسخی برای ما در این سطحی که هستیم مناسب خواهد بود، یا خودمان چه پاسخی میتوانیم بدهیم؟!
ما حتی خداوند سبحان را آنگونه که در حدّ خودمان میتوانستیم بشناسیم، نشناختهایم! – هنوز گامی زیادی در بندگی خالصانه، حتی در حدّی که میتوانیم برنداشتهایم – هنوز پایههای ایمان را در خودمان مستحکم نکردهایم – و هنوز معنای درستی را از “تقوا” نمیدانیم، چه رسد به این که نقش “تقوای الهی” را در رشد، کمال و قرب إلهی بدانیم و رعایت نماییم!
آیا در چنین موقعیت و جایگاهی، میتوانیم از مقام “فنای فی الله” بگوییم و چه باید کردها و چگونه باید بودهایش را بیان نماییم؟!
●- اما در عین حال، “فنا” امری نیست که دیگران با آن ناآشنا باشند و فقط اهل عصمت علیهم السلام یا عرفای والا مقام آن را درک کنند؛ اگر چه “فنای فی الله” را در درجۀ اعلای آن، فقط اهل عصمت علیهم السلام درک کردهاند؛ اما دیگران نیز با این معنا ناآشنا نیستند، چرا که آدمی در هر لحظه، در حال فنا کردن خود و هر چه دارد، در راه نزدیک شدن و رسیدن به هدف یا همان محبوب خود میباشد.
این حالت را هر عاشقی، در حالی که عشق به معشوق تمام وجودش را گرفته و جز او را نمیبیند و نمیخواهد، درک میکند. حال فرقی ندارد که عشق به یک پیراهن باشد، یا به تحصیل علم، یا به ثروت و متاع دنیا، یا سایر خواهشهای نفس حیوانی، یا به شهرت و قدرت، و یا به خداوند سبحان. در هر حال، عاشق، در معشوق فانی میشود.
مهم این است که بدانیم، محبّتها، همچون حلقههای یک زنجیر، به هم پیوستهاند و هر حلقهای، بزرگتر از حلقۀ پیشین خود میباشد، تا برسد به حلقۀ آخر، یا همان هدف نهایی، یا محبوب و معشوق غایی؛ و همیشه محبوبهای کوچکتر، برای رسیدن به محبوب (هدف) والاتر، قربانی میشوند.
در مثال: ساعاتی از عمر خود را هزینه میکنید، تا درآمدی کسب کنید – همان را در راه خریدن مواد خوراکی، یا ملزومات پوشاکی، یا مسکن، یا حتی تفریح، قربانی و فانی میکنید – این لوازم را نیز در راه “رفاه و لذت” فانی میکنید – رفاه و لذت را نیز در راه “سلامتی و سعادت” فانی مینمایید؛ اما اگر بپرسند: «آخرش چه؟ محبوب غایی تو کیست؟»، پاسخ هر چه باشد، از دو حالت خارج نیست: یا خداوند عزّ و جلّ است و یا زندگی دنیوی و متاع دنیا!
●- بیتردید، “فنای فی الله”، از معرفت (شناخت) آغاز میگردد که مستلزم شناخت هدف و محبوب غایی (توحید) از یک سو، و شناخت خود [معرفت نفس] از سوی دیگر میباشد؛ حال اگر کسی نه خدا را بشناسد و نه خود را، چگونه میتواند در صراط مستقیم گام بگذارد و این مسیر را سالم طی نماید؟!
●- “شناخت”، به تنهایی کارساز نیست؛ ابلیس لعین نیز خدا را میشناخت و میشناسد؛ سامری گوسالهساز، بلعم باعور، بزرگانی در صدر اسلام که ابتدا همراه بودند و سپس به مخالفت برخاستند، و بسیاری از مردمان در اعصار دیگر و عصر خودمان، همه خدا شناس بوده و هستند و خالقیت یا حتی معاد را انکار نکردهاند، اما در صراط قرار نگرفتند؛ و البته فقط “شناخت نظری” داشتند و ایمان نیاوردند! لذا پس از “شناخت”، باور، ایمان و یقین به آن لازم است که البته مراتب دارد.
●- “شناخت” کار عقلی است که به نور علم میبیند، میشناسد و تصدیق میکند – فهم و ایمان، کار قلب است که به “محبّت” و متقابلاً “دشمنی”، یا همان تولا و تبرا میکشاند؛ اما اینها همه حالات درونی است و باید ظهور یابند تا اثبات و تثبیت گردند؛ و ظهور و تجلی درون و باطن، فقط با “عمل” صورت میپذیرد که به آن “مودّت” گفته میشود. “مودّت” یعنی ظاهر نمودن شناختهای عقلی و باورهای قلبی، در عمل (مواضع، گفتار و رفتار).
●- بنابراین، هر چه بیشتر به “توحید و معاد” شناخت حاصل نماییم – هر چه بیشتر با تفکر و تعقل و به نور علم که در کتاب خلقت و کتاب وحی به ما تعلیم شده، بدانیم که او “الله” است – إلهی جز او نیست – خالق، مالک، رازق و ربّی جز او وجود ندارد – او بندگانش را در خلقت (تکوین) و در طی مسیر (شریعت)، هدایت کرده و میکند – توکل باید بر او باشد و بازگشت همه به سوی اوست، به لحاظ عقلی، گامی در تقرب او برداشتهایم.
هر چه بیشتر، این شناخت را فهم و باور نماییم و به آن ایمان بیاوریم و مواضع درست و برحقی اتخاذ نماییم، به لحاظ قلبی، گامی در رشد، کمال و قرب برداشتهایم.
و هر چه بیشتر این شناخت و باور و ایمان خود را – این بندگی و ولایتپذیری خود را – این تسلیم و مسلمانی خود را، و این تولا و تبرای خود را در عمل ظاهر سازیم، به لحاظی عملی گامی در این صراط جلوتر رفتهایم.
*- و هر چه این شناخت، ایمان و عمل در راه او، کمتر باشد، معلوم میشود که در راه محبوبهای دیگری که جایگزین نمودهایم، خود را به “فنا” دادهایم!
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، ۱۶۵)
– برخی از مردم، دیگرانی را به غير از خداوند، برای خود [إله و معبود] میگیرند، و آنها را همچون دوست داشتن خدا، دوست میدارند، اما شدت محبت (محبوب و معشوق غایی) آنها كه ايمان دارند الله است؛ و آنها كه ستم كردند (و معبودی غير خدا برگزيدند) هنگامی كه عذاب خدا را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمام نیرو به دست خدا است، و او دارای مجازات شديد است.
محبوب غایی هر که باشد، سایر محبوبها در راه او قربانی و فانی در او میشوند. مؤمن و مجاهد فی سبیل الله، جان و مالش را در راه خدا قربانی میکند، و دیگران جان و مالشان را در راه طاغوت نفس و طاغوتهای بیرونی قربانی و فانی میسازند: «الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ … – آنها كه ايمان دارند در راه خدا پيكار میكنند و آنها كه كافرند در راه طاغوت پیکار میکنند…» (النساء، ۷۶)
*- بنابراین، هر چقدر فکر و ذهن بیشتر معطوف به شناخت خدا، معاد و دینش شود – هر چقدر قلب بیشتر متوجه خدا شود و به یاد او باشد – و هر چقدر عمل بیشتر طبق اوامر او باشد و خالصانه برای او به انجام رسد، به او نزدیکتر میگردیم – هر چقدر حقیقت وجودی ما «منِ حقیقی»، از منیّت تهی گردد و اسماء و صفات الهی در ما شکوفا شود و ظاهر گردد و رنگ خدایی بگیریم، به همان میزان فنا رخ داده است:
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» (البقره، ۱۳۸)
– رنگ خدائی (بپذيرند، رنگ ايمان و توحيد و اسلام بگیرید) و چه رنگی از رنگ خدائی بهتر است؟ و ما تنها عبادت او را میكنيم.

















