مقدمه
امامت و خلافت دارای مفهوم عامی است که همه اموری مربوط به دنیا و آخرت را شامل میگردد و همه نیازهای امت اسلامی پوشش می دهد. پیامبر اکرم جامعه اسلامی را بر پایهی امت و امامت استوار نموده و امامت را در مقابل امت قرار داده است. از این رو، معلوم می شود هر آنچه را که امت اسلامی تا روز قیامت برای رسیدن به سعادت واقعی در دنیا و آخرت به آن نیاز دارند، در مفهوم امامت و خلافت گنجانده شده است. حکومت داری و زمامداری یکی مهمترین نیازهای جامعه به حساب می آید؛زیرا جامعه نمی تواند بدون تشکیل حکومت به سعادت واقعی دست بیابد. در زیر سایه حکومت می توان اموری فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه اسلامی را سامان داد، و برای تعلیم و تربیت امت اسلامی، سیاست گذاری و برنامه ریزی نمود.
با تشکیل حکومتی مقتدر و عادل می توان جامعه اسلامی را تبدیل به جامعه مترقی و متمدن نمود و امت اسلامی با پی نمودن راه علم و معرفت، تزکیه و تربیت می توانند به اوج سعادت و قله های بلند تکامل فایز آیند.
بنا بر این، یکی از ابعاد امامت و خلافت حکومت داری و زمامداری است. یکی دیگر از مسؤولیت های امامت و خلافت بیان احکام اسلامی و تطبیق کامل آن در جامعه می باشد. در واقع تطبیق کامل قوانین اسلامی در جامعه ضامن سعادت واقعی امت اسلامی است. اگر احکام اسلامی در جامعه به اجرای عملی برسد آن جامعه، تبدیل به جامعه مترقی و پیشرفته می شود.
یکی دیگر از مسئولیت های امامت و خلافت، حفظ اصل اسلام از خطر های درونی و بیرونی که دین اسلام را تهدید می کند، می باشد. امام همچنان که ضامن نجات اسلام از شر دشمنان خارجی می باشد، حافظ آن از خطرهای داخلی نیز هست. در واقع تهدیدات داخلی خطرناکتر از دشمنان بیرونی می باشد.
اگر امروز ما شاهد هستیم که جامعه اسلامی با اینکه دین اسلام بر پایه های تعقل و اعتدال استوار است، دچار افراط گرایی های تکفیری و اختلافات فرقه های ضاله شده است، نتیجه آن است که حکومت اسلامی را که یکی از مسئولیت های امامت و خلافت می باشد، از مسیر اصلی آن خارج نموده اند.
اگر حکومت اسلامی طبق بیان پیامبر گرامی پیش می رفت و به دست صاحبان اصلی آن که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم معرفی کرده بود، می رسید، تاریخ جهان اسلام امروز طور دیگری رقم می خورد. ما شاهد دنیای دیگری می بودیم و جامعه بشریت به جای جنگ و خونریزی در فراز قله های بلند انسانیت قدم می زدند و راه سعادت را به بهترین وجه طی می کردند.
ولی آنچه نباید، اتفاق افتاد، حکومت اسلامی به دست دیگران قرار گرفت.
یکی از مهمترین ابعاد امامت و خلافت، حکومت داری و زمامداری است. حکومت اسلامی که باید با رهبری امام معصوم اداره میشد، غصب شد. حق جامعه اسلامی ضایع شد و ظلم بزرگی بر امت اسلامی واقع گردید.
اما امام علی برای مصالح اسلام و وحدت مسلمین از این حق خویش چشم پوشی نموده و اصل اسلام را از پرتگاه نابودی نجات داد.
با وجودیکه، حق حکومت و زمامداری از امام علی غصب شده و به دست دیگران قرار گرفت ولی معنایش خاتمه مسئولیتهای امام نیست، و امام معصوم باید جامعه اسلامی را طبق شرایط جدید مدیریت کند و امام علی نیز چنین تدبیری را اختیار نمود و برای حفظ وحدت اسلامی و بقای اسلام از حق خویش کناره گیری کرد و با خلفا روش تعامل مثبت را جهت مصالح اسلامی انتخاب نمود و سکوت را بر بازستانی حق خود ترجیح داد.
با وجودیکه سیاست خلفا در کل چنین طراحی شده بود که امام علی را از جامعه دور نگهدارند و مردم را نیز از نزدیک شدن به امام علی بر حذر می داشتند و از هر وسیله ممکن جهت خدشه دار کردن شخصیت امام علی استفاده و از هیچ تلاشی برای ترور شخصیت امیر المؤمنین دریغ نمی کردند ولی در بحرانهای که قادر به حلشان نبودند، خاضعانه پیش امام می آمدند و برای گره گشایی به امام متوسل می شدند و این بحرانها به دست توانمند ایشان حل می شد.
اما امام علی راه و روش تعامل را با آنان انتخاب کرده بود. این تعامل امام علیه السلام باعث تقویت پایه های جامعه تازه تأسیس اسلامی و بقای اصل اسلام گردید و در عین حال امام علیه السلام در مناسبتهای مختلف، واقعیت ها و حقایق را روشن می ساخت و از جمله این حقیقت را برای امت اسلامی واضح نمود که حکومت و زمامداری جامعه اسلامی عهدی است که خداوند به وسیله پیامبر خود به امام معصوم عطا نموده است.
سیره سیاسی امام با خلفا را مثلث سه بعدی تشکیل می دهد و آن عبارت است از: حفظ وحدت جامعه اسلامی، بقای اسلام و بیان حقایق.
و ما در این مقاله برای درک تعامل امام با خلفا از سخنان خود امیر المؤمنیناستفاده نمودیم.
ضرورت این تحقیق را نیازمندی امروز جامعه اسلامی توجیه می کند؛ زیرا سیره امیر المؤمنین هم برای شیعیان حجت است و هم برای مذاهبی دیگر اسلامی واجب الاتباع می باشد.
امیر المؤمنین به ما درس می دهند که با وجود اختلافات چگونه جهت تقویت وحدت اسلامی و حفظ اسلام، راه تعامل مثبت را با دیگران انتخاب کنیم.
مقصود از سیره سیاسی امام علی در این تحقیق تعامل ایشان با خلفا در اموری است که به مصالح دین اسلام بر می گردد.
مبحث اول: وحدت اسلامی
وحدت اسلامی یکی از مهمترین موضوعات است که باید همه اقشار جامعه اسلامی برای تحقق و تقویت آن کوشش کنند ولی سهم علمای دین و روشنفکران اسلامی بارز تر است. اگر علمای اسلام و روشنفکران خوب از عهدهی مسئولیت های خویش برآیند، جامعه اسلامی از برادری دینی و یکپارچگی حقیقی برخوردار می شوند و در مقابل تهدیدات دشمنان اسلام، دارای استحکام ویژه می شوند.
برای تقویت وحدت اسلامی باید از زندگی شخصیت هایی که برای تمام فرقه های اسلامی قابل قبول هستند، الگو گرفت؛ زیرا در حیات اجتماعی شخصیت های بزرگ اسلامی تعامل بین افکار مختلف جامعه اسلامی وجود دارد. یکی از آن شخصیت های بزرگ جهان اسلام که دومین شخصیت اسلامی بعد از پیامبر اسلام محسوب می شود، امیر المؤمنین امام علی علیه اسلام است که همه فرق اسلامی عمل ایشان را حجت می دانند و از طرف دیگر در آن برهه از زمان جامعه اسلامی دچار شدید ترین و اساسی ترین اختلاف شد که تمام اختلافات امروز جامعه اسلامی از همان اختلاف ریشه می گیرند، لذا باید مطالعه کرد که این شخصیت بزرگ چطور آن اختلاف اساسی را مدیریت نمود و جامعه اسلامی را از پراکندگی حفظ کرد و امام علی برای مدیریت این اختلاف از حق خویش دست برداشت تا جامعه اسلامی را از تفرقه و اختلافات که اساس آنرا را متزلزل می کرد، نجات داد.
لذا ما باید همان نوع از وحدت اسلامی را تقویت کنیم و برای رشد و تعالی آن سرمایه گذاری کنیم، که امام علی پایه و اساس آن را گذاشت.
وقتی ما به نهج البلاغه مراجعه می کنیم و در بیانات ایشان دقت می کنیم، می بینیم که تعامل امام علی با خلفا علی رغم غصب شدن حقشان، از بیان واقعیت ها و حقایق دریغ نمی کردند و در مواقع مناسب با کمال صراحت بیان می کردند.
از این رو، معلوم می شود وحدت اسلامی مانع بیان واقعیت ها، آرای مختلف و عقاید گوناگون که مذاهب اسلامی در خود گنجانده است، نمی باشد.
وحدت اسلامی به این معنا نیست که مردم مذهب خویش را ترک کنند و همه یک مذهب را اختیار کنند و نه اینکه شیعه سنی شوند و یا سنی شیعه شوند و نه به این معنا است که هردو طایفه مذاهب خود را ترک کرده و یک اصول و مذهب جدید را ایجاد کنند؛ بلکه همه مطابق مذاهب خویش عمل کنند و با کمال صراحت عقاید و افکار مکتب خویش را بیان کنند و از عقاید و افکار یکدیگر با خبر شوند تا با علم و شناخت یکدیگر بتوانند از نکته های قوت افکار متنوع، از اصل و اساس اسلام دفاع کنند و در جهت تقویت جامعه اسلامی بهره ببرند. با علم و شناخت افکار مذاهب گوناگون وحدت اسلامی مستحکم تر می شود، نه اینکه دچار تزلزل و سستی شود. تعامل امام علی با خلفا این نوع وحدت را تأیید می کند و بیانات ایشان نیز در راستای همین معنای وحدت اسلامی دلالت دارد.
یکی از راه تعامل امام علیه سلام با خلفا، چشم پوشی امام از حق خاص خود بود که خداوند به امام عطا کرده بود و یکی از دلائل مهم آن، استحکام وحدت اسلامی بود. برای اینکه این معنا واضح و روشن شود در این فصل به کلام امام علیه سلام که از فلسفه های سکوت خویش، تحقق وحدت مسلمانان را ذکر می کند، اشاره می کنیم.
زیرا بهترین روش برای فهم و درک تعامل امام با خلفا در ابعاد سیاسی جامعه اسلامی، مراجعه به بیانات آن حضرت چه در نهج البلاغه چه در غیر آن که بدست ما رسیده است، می باشد.
گفتار اول: تهدیدات جامعه اسلامی
در صدر اسلام بعد از رحلت رسول اکرم ستون های جامعه تازه تأسیس اسلامی که رسول اکرم با مشکلات فراوان آن را پایه گذاری کرده بود، خوب مستحکم و نیرومند نشده بود و این جامعه تازه تاسیس در امر حکومت و جانشینی پیامبر اکرم دچار یک نوع تفرق و تشتت گسترده گردید. برای جلوگیری این تشتت و تحقق وحدت اسلامی، یک فداکاری بی نظیر از شخصیت بزرگ مثل امام علی که حل بحرانهای کمر شکن کار ایشان است، لازم داشت؛ زیرا کار بزرگ از شخصت بزرگ بر می آید. اما این بار، فداکاری در میدان جنگ نیست بلکه کناره گیری از حق مسلم الهی خود همراه با رعایت سکوت متناسب با نیاز جامعه اسلامی می باشد. در واقع یکی از ویژگیهای رهبر الهی، دارا بودن راهکارهای متناسب با نیاز جامعه اسلامی در همه عرصه ها است.
امام علی، این بار با سکوت خویش مسلمانان را از پراکندگی وخونریزی نجات داد و قدرت و توانایی آنان را در مقابل دشمنان داخلی و خارجی حفظ کرد.
قبل از ذکر سخنان امیر المؤمنین در این موضوع گروههایی که جامعه اسلامی را تهدید می کرد، بیان می کنیم تا عمق بحران که گلوگیر مسلمانان شده بود، روشن شود:
1 – گروهی از تازه مسلمانان، از آنجا که بسیاری از گروه ها و قبایلی که در سالهای آخر عمر پیامبر مسلمان شده بودند هنوز آموزشهای لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان کاملا در دل آنان نفوذ نکرده بود، هنگامی که خبر درگذشت پیامبر اسلام در میان آنان منتشر گردید، گروهی از آنان پرچم ارتداد و بازگشت به بت پرستی را بر افراشتند و عملا با حکومت اسلامی در مدینه مخالفت نموده و حاضر به پرداخت مالیات اسلامی نشدند و با گرد آوری نیروی نظامی، مدینه را به شدت مورد تهدید قرار دادند.
2- مدعیان نبوت، گروهی دیگر در گوشه و کنار حکومت اسلامی ادعای نبوت نمودند و افراد زیادی دور آنان جمع شده و حکومت اسلامی در مدینه را مورد تهدید جدی قرار داده بودند مانند مسیلمه سجاح و طلیعه.
3- انصار، گروهی از انصار نیز در سقیفه بنی ساعده جمع شده بودند و با اختلافاتی که در میان داشتند، می خواستند برای حکومت اسلامی، حاکم تعیین کنند که با پیش دستی ابوبکر و عمر منجر به شکست شدند.
4- مهاجران، گروهی از مهاجران به رهبری ابوبکر که تازه حکومت اسلامی را به دست گرفته بودند به هیچ وجه راضی به عقب نشینی از قدرت نبودند، این گروه فقط به تصاحب قدرت فکر می کردند و به کمتر از آن قانع نمی شدند.
آنان از این موضع خود دست بر نمی داشتند اگر چه که باعث نابودی اسلام وجنگ و خونریزی میان مسلمانان می گردید.
5- منافقان، منافقان آنان که در ظاهر اسلام آورده بودند، به رهبری ابو سفیان منتظر فرصتی بودند که بتوانند انتقام کشته های بدر و احد را از مسلمانان بگیرند و از این آب گل آلود به نفع خود ماهی بگیرند و در میان مسلمانان جنگ و خونریزی راه بیندازند تا کینه و عداوت خودشان را نسبت به مسلمانان به این صورت ابراز کنند که مسلمانان را در مقابل یکدیگر قرار داده و کشتار مسلمانان را به دست خودشان ببینند و برای نابودی کامل اسلام برنامه ریزی می کردند.
برای عملی کردن این سیاست، ابو سفیان پیش امام علی آمد که با پاسخ دندان شکن حضرت علی روبرو شد.
ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه در این باره چنین می نویسد:
«چون ابوسفیان می گفت به خدا سوگند خروش و هیاهویی می بینم که چیزی جز خون آن را خاموش نمی کند، ای فرزندان عبد مناف به چه مناسبت ابوبکر عهده دار فرمانروایی بر شما باشد. آن دو مستضعف، آن دو درمانده کجایند؟ مقصودش علی و عباس بود. و گفت شأن خلافت نیست که در کوچکترین خاندان قریش باشد سپس به علی گفت: دست بگشای تا با تو بیعت کنم و به خدا سوگند اگر بخواهی مدینه را برای جنگ با ابو فضیل (ابوبکر) انباشته از سواران و پیادگان می کنم».
6- خطر حمله احتمالی رومیان نیز می توانست مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمین باشد زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو با یکدیگر درگیر شده بودند و رومیان مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقی می کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند.
دانشمند معاصر صاحب کتاب المراجعات در یکی از نامه های خود مشکلات آن زمان جامعه اسلامی را مورد تحلیل و بررسی قرار داده و در مورد علت چشم پوشی و کنار گیری امام علی علیه سلام و ترجیح گوشه نشینی بر گرفتن حق، چنین می نویسد:
«با این که می دید، کرسی ولایت خود که از جانب پیامبر به او تفویض شده در اختیار آنهاست با آنها به نبرد نپرداخت و دست به دفاع بر نیاورد. این به خاطر حفظ امت، نگهداری ملت، بقای دین و مقدم داشتن آخرت بر ریاست دنیا بود در حالی که آن حضرت به اموری مبتلا بودکه دیگران نبودند، چرا که وی در میان دو خطر و دو مشکل قرار گرفته بود.
از یک طرف خلافت با آن نصوص، تعهدات و پیمان هایش، او با فریاد و ناله های جانسوزش به سوی خود دعوتش می نمود، با صدایی که از قلب خون می چکاند و ناله ای که جگر را آ تش می زد.
و از طرف دیگر با فتنه و طغیان افراد سرکش معروف، بیم آن می رفت که جزیرة العرب بر هم بریزد و منقلب شود و در نتیجه، انقلاب و اسلام از بین برود و نیز جوّی که برای منافقان مدینه، همانها که سخت در نفاق فرورفته بودند، به وجود آمده بود، او را تهدید می کرد. همچنین بود اوضاع اعراب اطراف مدینه که طبق نص قرآن، منافق بودند، بلکه در کفر و نفاق از همه سخت تر بودند. این گوناگونی احوال و چگونگی اوضاع به گونه ای تهدید کننده بود که ممکن بود در صورت بروز اختلاف بین مسلمین، کیان اسلام از هم بپاشد و آثاری باقی نماند.
چرا که با از بین رفتن پیامبر آنها نیرومند تر شده بودند، زیرا مسلمانان، پس از رسول خدا به گله باران خورده ای می ماندند که در شب ظلمانی، راه خود را گم کرده، از هم پراکنده شوند و در بین گرگهای متجاوز و درندگانی سخت زیانبار گرفتار آیند، بین مسلمیه کذاب طلحه بن خالد دروغگو سجاح دختر حارث، آن زن دغل باز، و اصحابشان که همه برای رومیان و قیصرها و کسراها که سخت در کمین بودند و با بغض و دشمنی به اسلام نگاه می کردند، گرفتار آمده بودند این گروه ها که بر شمردیم، همه می خواستند اساس اسلام را از ریشه در آورند و انتقام خود را بگیرند و قلب خویش را شفاء بخشند. آنها از پیش نیروی خود را آماده کرده بودند، با سرعت و عجله می شتافتند، چرا که می دیدند اوضاع یک سره به کاملشان می شود و با رحلت پیامبر فرصت خوبی فرا رسیده است. تصمیم داشتند که از این فرصت بهره گیرند و از این درهم ریختگی، پیش از این که قدرت اسلام متمرکز گردد و نیرو و توانش باز پس آید، بیشترین استفاده را ببرند.
گفتار دوم: تعامل امام علیجهت حفظ وحدت اسلامی از زبان امام
امام علی با توجه به مشکلاتی که جامعه اسلامی گرفتار آن شده بود از حق مسلم خود که پیامبر اسلام به او سپرده بود، کناره گیری نمود تا از این طریق وحدت اسلامی حفظ شود. امام جامعه اسلامی را از رویاروی با یک دیگر و خونریزی نجات داد و نیرو و قدرت مسلمین را در مقابل دشمنان داخلی و خارجی آن متمرکز کرد.امام علی علیه سلام راه تعامل مثبت با خلفاء را برای نجات جامعه اسلامی به جای متوسل شدن به زور جهت احقاق حق خویش انتخاب نمود. امام حفظ وحدت میان مسلمین را بر حق خود ترجیح داد در حالیکه امیر المؤمنین مثل آن می ماند که خار در چشم و استخوان در گلو گیر نموده است و اما برای مصالح مسلمین صبر کرد و خود امام علیدر بسیاری از سخنانش این مطلب را به وضوح بیان نموده است. امام خواست از این طریق همه مردم را از حقایق آگاه سازد تامردم خیال نکنند که حضرت علی حق نداشت و حکومت و زمامداری با انتخاب مردم به یک نفر واگذار شد و آن شخص به امور مردم رسیدگی کند. امام علی با سخنانش این واقعیت را بیان نموده است که حکومت و زمامداری جامعه اسلامی حق مسلم از آن او بوده است و امامت و خلافت عهدی الهی است و مردم به آن دخیل نیستند و رسول خدا آن حق را به وی از طرف خدا واگذار نموده است و ایشان برای مصالح اسلام و مسلمین از حق خود چشم پوشی می کند.
امام علی علیه سلام به این مطلب اشاره می کند و می فرماید:
«أما بعد فإنّه لما قبض الله نبیّه قلنا: نحن اهله و ورثته و عترته و اولیاؤه دون الناس، لا ینازعنا سلطانه احد و لا یطمع فی حقنا طامع اذا انبری لنا قومنا فغضبونا سلطان نبینا فصارت الامرة لغیرنا و صرنا سوقة یطمع فینا الضغیف و یتلذذ علینا الذلیل، فبکت الاعین منا لذلک و خشیت الصدور و جزعت النفوس و ایم الله لولا مخافة الفرقة بین المسلمین و ان یعود الکفر و یعود الدین لکنا علی غیر ما کنا لهم علیه.
ترجمه: «هان ای مردم: آگاه باشید روزی که پیامبر گرامی از میان ما رخت بر بست فکر کردم کسی با ما در باره ی حکومتی که او پی افکنده بود نزاع و رقابت نمی کند و به حق ما چشم طمع نمی ورزد زیرا ما وارث و ولی و عترت او بودیم اما بر خلاف انتظار، گروهی از قوم ما به حق ما تجاوز کرده و خلافت را از ما سلب کردند و حکومت به دست دیگران افتاد ما رعیت شدیم. آنچنان که هر ناتوانی در ما طمع بست و هر فرو مایه و زبونی بر ما عزت و تکبر فروخت، چشمهای ما از این پیشامد گریست و سینه ها به بیم افتاد و جانها بی تابی کرد و به خدا سوگند که اگر بیم جدایی و پراکندگی میان مسلمانان و اینکه کفر به قدرت بر می گردد و دین نابود شود ما با آنان به گونه ای دیگر رفتار می کردیم.»
امام علی در جای دیگر فلسفه کناره گیری از خلافت را نجات دادن مسلمین از تفرقه و پراکندگی و حفظ اسلام از نابودی قلمداد می کند و می فرماید:
إن الله لما قبض نبیه، استأثرت علینا قریش بالامر علی ذلک افضل من تفریق کلمة المسلمین و سفک دمائئهم و الناس حدیثو عهد بالاسلام و الدین یمخض مخض الوطب یفسده ادنی وهن و یعکسه أقل خلف…».
ترجمه: «چون خداوند متعال پیامبرش را به سوی خود فرا گرفت، قریش در مورد حکومت بر ضد ما بپا ساخت و ما را از حقی که به آن از همه مردم سزاوارتر بودیم باز داشت و چنان دیدم که شکیبایی بر آن کار بهتر از پراکنده ساختن مسلمانان و ریختن خون ایشان هست که بسیاری از مردم تازه مسلمان بودند و دین همچون مشک آکنده از تیر بود که که اندک غفلتی آنرا تباه می کرد و اندک تخلفی آنرا واژگونه می ساخت.
امیر المؤمنین در موضع دیگر وقتی که شورای شش نفری عمر تصمیم به بیعت کردن با عثمان گرفتند جهت مصالح مسلمین از حق خویش گذشت و در آن موقع چنین فرمود:
«لَقَدْ عَلِمْتُم ْأَنِّي أَحَقّ ُالنَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي و َوَاللَّه ِلَأُسْلِمَنّ مَا سَلِمَتْ أُمُور ُالْمُسْلِمِينَ وَلَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَفَضْلِه ِوَ زُهْداً فِي مَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ و َزِبْرِجِهِ».
ترجمه: « دانسته اید که من از دیگران به خلافت سزاوارترم، به خدا سوگند مادامی که کار مسلمانان سامان باشد و جز بر من بر دیگران ستمی نرود، آن را واگذاشته مخالفت نمی ورزم پاداش چنین فضیلت و عملی را از خدا می طلبم و زهد می ورزم در آنچه شما به خاطر زیور و زینتش با یکدیگر رقابت می کنید.»
مبحث دوم: حفظ دین اسلام
گفتار اول: حفظ اسلام
امام علی یکی دیگر از اسباب کناره گیری خود از خلافت را حفظ دین اسلام از نابودی بیان می کند. همچنانکه در فصل اول بیان شد در زمان رحلت پیامبر ستون های اسلام در میان مردم خوب قدرتمند و نیرومند نشده بود و تازه اسلام در میان مردم جزیرة العرب ریشه گرفته بود. با توجه به دشمنان داخلی و خارجی اسلام که منتظر چنین فرصت بودند، مصلحت اقتضا می کرد که امام علی مثل مواقع حساس دیگر که اسلام نیاز به شهامت و شجاعت داشت، این بار نیز دین را از لبه پرتگاه نابودی نجات بخشد. زیرا یکی از مسئولیت های امامت حفظ دین اسلام می باشد.
لذا ما در تاریخ می بینیم در هر موقع که خطر اسلام را تهدید می کرد، ائمه معصومین به داد اسلام رسیدند و هر چه در بساط داشتند در راه حفظ دین تقدیم می کردند و از جان و اهل بیت خویش نیز جهت حفظ اسلام دریغ نمی کردند.
گذشت از حق حکومت الهی هرچند خیلی دشوار است ولی برای نجات اصل دین لازم و ضروری می باشد.
علامه شرف الدین این موضوع را چنین مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد و می نویسد:
«و نیز از سرانجام بد اختلاف وحشت داشتند خصوصا که با مرگ پیامبر نفاق خود را آشکار ساخته بود و شوکت و قدرت منافقان بالا گرفته کافران در طغیان، ارکان دین را متزلزل و قلوب مسلمانان زا جا کنده شده بود. مسلمین پس از رسول خدا همچون گوسفندان باران زده، در شب تیره زمستانی شده بوند که بین گرگ هایی متجاوز و درندگانی زیانبار قرار گرفته باشند، طایفه هایی از اعراب مرتد شده بودند و گروهی دیگر بر ارتداد تصمیم داشتند.
چنان که در نامه هشتاد و دوم توضیح دادم که علی در چنین موقعیتی از اظهار اراده و تصمیم برای قیام به امور مردم وحشت داشت، ترس از بالا گرفتن فتنه و فساد و به هم ریختن فوری نظام مسلمین، زیرا روحیه مردم آنچنان بود که توصیف کردیم و منافقان به گونه ای بودند که یاد آور شدیم؛ آنها از سر غیظ و خشم سر انگشت را به دندان می گزیدند. اهل رده، مرتدان و ملت های کفر نیز همان گونه بودند که گفته سد، انصار با مهاجران از در مخالفت وارد شده و از آنها جدا شده بودند، انصار گفتندیک زمامدار از ما و یکی از شما.
در چنین هنگامه ای توجه آن حضرت به امر دین، وی را از توجه به خلافت بازداشت و او را واداشت تا از خلافت کناره گیری کند؛ چرا که می دانست دنبال خلافت رفتن، موجب خطر برای امت و نابودی دین خواند شد، لذا بقای اسلام و مصلحت عموم مسلمانان را بر خلافت و حق شخصی خود مقدم داشت و از به دست آوردن خلافت خودداری کرد و آخرت را بر دنیا ترجیح داد.
وا قعا خطری بزرگ دین اسلام را تهدید می کرد و دشمنان اسلام به جز نابودی اسلام به هیچ چیزی فکر نمی کردند و فقط با نابودی اسلام آرام می شدند.
ابن ابی الحدید نویسنده بزرگ اهل سنت و شارح نهج البلاغه می نویسد:
«در یکی از روزهایی که علی عزلت گزیده، دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی فاطمه زهرا او را به قیام و نهضت و بازستانی حق خویش تحریک کرد، در همان هنگام صدای مؤذن به ندای «اشهد ان محمدا رسول الله» بلند شد، امام رو به همسر گرامی خویش کرد و گفت: آیا دوست داری که این صدا در روی زمین خاموش شود؟ فاطمه گفت: هرگز
امام فرمود: سپس راه، همین است که من در پیش گرفته ام».
حال به سخنان خود امام برمی گردیم که ایشان در این موضوع چه فرمودند
گفتار دوم: تعامل امام با خلفا جهت حفظ اسلام از زبان خود امام علیه السلام
امیر المؤمنین در موضوع کناره گیری از خلافت در مناسبت های گوناگون حقایق را برای مردم روشن نموده و حکمت اقدام نکردن برای بازستانی حق خویش را بیان کرده و مردم را بر واقعیت ها آگاه نموده است.
امام در یکی از نامه هایی که به مردم مصر فرستاده بود، چنین می فرماید:
به خدا قسم در قلبم نمى افتاد، و بر خاطرم نمى گذشت كه عرب پس از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خلافت را از خاندانش بيرون برند، يا آن را بعد از او از من دور دارند.
چيزى مرا شگفت زده نكرد مگر شتافتن مردم به جانب فلان كه با او بيعت مى كردند. از مداخله در كار دست نگاه داشتم تا آن كه مشاهده نمودم گروهى از اسلام باز گشته، و مردم را به نابود كردن دين محمّد صلّى اللّه عليه وآله دعوت مى كنند،
ترسيدم اگر به يارى اسلام و اهلش برنخيزم رخنهاى در دين ببينم يا شاهد نابودى آن باشم كه مصيبت آن بر من بزرگتر از فوت شدن حكومت بر شماست، حكومتى كه متاع دوران كوتاه زندگى است، و همچون سراب از بين مى رود، يا همچون ابر از هم مىپاشد.
مبحث سوم: حفظ اصل امامت و خلافت
گفتار اول: امامت و خلافت
امامت و خلافت مفهومی عام است و همه اموری که جامعه اسلامی به آن نیاز دارند اعم از امور دنیوی و اخروی در بر می گیرد؛ زیرا پیامبر اکرم جامعه اسلامی را بر مبنای امت و امامت استوار نموده است. امامت در مقابل امت اسلامی می باشد و هر چیزی را که امت اسلامی به آن نیاز دارد در مفهوم امامت گنجانده شده است. بنا بر این امت اسلامی به تدبیر امور اقتصادی، فرهنگی، حکومت داری و زمامداری نیاز دارند به طوری باشد که جامعه اسلامی را به سعادت دنیوی و اخروی برساند.
یکی از مهمترین مسئولیت امام علیه سلام حفظ اصل و اصول اسلام می باشد که در هر شرایط باید اصل و اصول اسلام محفوظ بماند.
امام علی از حق حکومت و زمامداری جامعه اسلام گذشت تا اصل و اصول اسلام استوار و محکم بماند.
یکی از مهم ترین اصول اسلامی در جامعه اسلامی اصل امامت و خلافت می باشد. حضرت امیر المؤمنین همچنان که با کناره گیری از زمامداری اصل اسلام را نجات داد از امامت و خلافت نیز پاسداری نمود و تدبیری را اتخاذ نمود که هم اسلام استوار باشد و هم مفهوم واقعی امامت و خلافت در جامعه اسلامی روشن و واضح شود. لذا امام علیه سلام در بستر های مناسب زمانی و مکانی، واقعیت ها را به مردم بازگو می نمود و معنای واقعی امامت و خلافت را بیان می نمود تا جامعه اسلامی از حقیقت آگاه شوند و مردم در جهالت باقی نمانند.
از این رو هنگامی که حضرت عباس عموی پیامبر اکرم قبل از پوشیده شدن ردای خلافت در سقیفه توسط ابی بکر از امام علی درخواست نمود که دست بده تا به عنوان خلیفه بیعت کند؛ زیرا وقتی مردم بفهمند که عموی پیامبر اکرم با شما بیعت نموده است دنبال کسی دیگر نمی روند. امیر المؤمنین از قبول درخواست ایشان امتناع کرد و خواست به مردم بگوید که امامت و خلافت مخصوص و تعیین شده از طرف خداوند می باشد. اگر امام علی این درخواست را قبول می کرد، در واقع خود را کاندیدای خلافت می ساخت و در نتیجه موضوع امامت و خلافت را از مجرای اصلی آن که منصبی الهی بود خارج می کرد و آن را در مسیر شورایی قرار می داد که در واقع خیانت بزرگ بود. امام علی به مردم تا قیام قیامت اعلام نمود که امامت و خلافت عهد الهی می باشد و بیعت مردم هیچ جایگاه در مفهوم آن ندارد.
به همین علت بود که امیر المؤمنین با رضات خویش با ابی بکر بیعت نکرد و در خانه خویش گوشه نشینی را برگزید تا آنکه امام را به زور و جبر برای بیعت بردند. امام می خواست با این عملش به مردم بگوید که خلافت حق خود او می باشد و اگر با رضایت بیعت می کرد، مردم تصور می کردند که خلافت منصب الهی نیست بلکه خلافت حق جامعه اسلامی می باشد و هر که را مردم انتخاب کنند آن فرد خلیفه می گردد.
علامه شرف الدین در این باره می نویسد:
«در چنین هنگامه ای توجه آن حضرت به امر دین، وی را از توجه به خلافت بازداشت و او را واداشت تا از خلافت کناره گیری کند، چرا که می دانست دنبال خلافت رفتن موجب خطر برای امت و نابودی دین خواهد شد، لذا بقای اسلام و مصلحت عموم مسلمانان را بر خلافت و حق شخصی خود مقدم داشت و از به دست آوردن خلافت خودداری کرد و آخرت را بر دنیا ترجیح داد.
ولی در خانه نشست، بیعت نکرد تا این که او را با زور و جبر برای بیعت بردند تا حق خویش را حفظ کند و در برابر کسانی که از او عدول نموده اند، حجت داشته باشد. او اگر با اختیار و به سرعت بیعت می کرد، حجتش تمام نبود و برهان روشنی نداشت اما با این عمل بین حفظ دین و حفظ حق خود، یعنی خلافت و امامت مؤمنان جمع نمود، این کار بر اصالت رأی، درک، حلم و بردباری، سعه صدر، تقدیم مصالح عموم بر حق شخص دلالت دارد. راستی کجا سراغ دارید که شخص از چنین موقعیت بلند و امر پر ارزش که خداوند آن را بالاترین موقعیت دینی شمرده است دست بردارد؟ البته نتیجه این عمل و اختیار دین را از میان دو طریق، سودمندترین و پر منفعت ترین بود چرا که قرب و نزدیکی به خدای عزوجل را به همراه داشت».
گفتار دوم: حفظ امامت و خلافت در کلام امام علی علیه السلام
حضرت امیر المؤمنین با تعامل و مشورتهای خود به خلفاء در راه تقویت وحدت بین مسلمانان و استحاکم پایه های اسلام در میان مردم و تقویت نیروی داخلی مسلمین در مقابل دشمنان داخلی و خارجی جامعه اسلامی و حل بحران های اجتماعی و سیاسی که گاه گاهی جامعه اسلامی را تهدید می کرد، از خود گذشتگی فراوان نشان داده است اما همه اینها مانع نمی شد که امام علی واقعیت ها را بیان نکند زیرا یکی از مسئولیت های امامت، حفظ اصول اسلام از دگرگونی و تحریف می باشد. لذا امام طبق این مسئولیت در زمانهای مناسب حقایق را روشن می کرد و برای مردم بیان می فرمود که امامت و خلافت حق شخص خود او است که توسط پیامبر اکرم از طرف خداوند در این امر انتصاب شده است و دیگران آنرا به ناحق غصب نمودند در حالیکه صلاحیت خلافت را نداشتند و خلافت را از مسیر اصلی آن که خدا و رسولش بیان نموده اند،خارج ساختند و زمامداری جامعه اسلامی را به زور غصب نمودند و بر اهلبیت رسول اکرم ظلم نمودند و ایشان جهت حفظ اسلام و وحدت مسلمین با آنها تعامل نمود و معنای واقعی امامت و خلافت را برای مردم بیان کرده است و جامعه اسلامی را آگاه نمود و حجت را تا روز قیامت بر مردم کامل کرد و مسیر حق را از باطل روشن ساخت. لذا سخنان ایشان در این موضوع فراوان است واگر کسی یک بار نهج البلاغه را مرور کند می بیند که امام در مواضع مختلف و مناسبت های گوناگون این واقعیت ها را به صراحت آشکار نموده است.
و جهت اختصار فقط خطبه ای را که بنام شقشقیه معروف شده است، ذکر می کنم، امام علی در این خطبه می فرماید:
هان به خدا قسم ابوبكر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشيد در حالى كه مىدانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسياب به آسياب است، سيل دانش از وجودم همچون سيل سرازير مىشود، و مرغ انديشه به قلّه منزلتم نمىرسد. اما از خلافت چشم پوشيدم، و روى از آن برتافتم، و عميقا انديشه كردم كه با دست بريده و بدون ياور بجنگم، يا آن عرصه گاه ظلمت كور را تحمل نمايم، فضايى كه پيران در آن فرسوده، وكمسالان پير، و مؤمن تا ديدار حق دچار مشقت مى شود ديدم خويشتندارى در اين امر عاقلانه تر است، پس صبر كردم در حالى كه گويى در ديده ام خاشاك بود،
و غصه راه گلويم را بسته بود مىديدم كه ميراثم به غارت مىرود. تا نوبت اولى سپرى شد، و خلافت را پس از خود به پسرخطاب واگذارد.
[سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد: ] «چه تفاوت فاحشى است بين امروز من با اين همه مشكلات، و روز حيّان برادر جابر كه غرق خوشى است».
شگفتا اولى با اينكه در زمان حياتش مى خواست حكومت را واگذارد، ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت ديگرى بست. چه سخت هر كدام به يكى از دو پستان حكومت چسبيدند حكومت را به فضايى خشن كشانيده، و به كسى رسيد كه كلامش درشت، و همراهى با او دشوار، و لغزشهايش فراوان، و معذرت خواهيش زياد بود. بودن با حكومت او كسى را مى ماند كه بر شتر چموش سوار است، كه اگر مهارش را بكشد بينىاش زخم شود، و اگر رهايش كند خود و راكب را به هلاكت اندازد به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و نا آرامى، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند. آن مدت طولانى را نيز صبر كردم، و بار سنگين هر بلايى را به دوش كشيدم.
تا زمان او هم سپرى شد، و امر حكومت را به شورايى سپرد كه به گمانش من هم (با اين منزلت ) يكى از آنانم.
خداوندا چه شورايى من چه زمانى در برابر اولين آنها در برترى و شايستگى مورد شك بودم كه امروز هم پايه اين اعضاى شورا قرار گيرم ولى (به خاطر احقاق حق) در نشيب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم، در آنجا يكى به خاطر كينهاش به من رأى نداد، و ديگرى براى بيعت به دامادش تمايل كرد، و مسايلى ديگر كه ذكرش مناسب نيست.
تا سومى به حكومت رسيد كه برنامهاى جز انباشتن شكم و تخليه آن نداشت،
و دودمان پدرى او (بنى اميه) به همراهى او برخاستند و چون شترى كه گياه تازه بهار را با ولع مىخورد به غارت بيت المال دست زدند،
در نتيجه اين اوضاع رشتهاش پنبه شد، واعمالش كار او را تمام ساخت، و شكم بارگى سرنگونش کرد.
فهرست منابع:
1. نهج البلاغه،
2. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة
3. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، مؤسسه امام صادق، 1387، قم.
4. سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، مؤسسه امام صادق، 1380، قم.
5. شرف الدین، عبد الحسین، المراجعات، ترجمه: محمد جعفر امامی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1386.