«آصف رحیمی» از جمله شاعران افغان فارسی سرایی است که با درک ضرورت وحدت بین شیعه و سنی در جملاتی زیبا به بیان آن به زبان شعر میپردازد.
شکوفه وحدت
هلا! ز سوره نور آیۀ سحر خوانید
هزار مرتبه این آیۀ را ز سحر خوانید
سپیده از سر دیوار میدهد آواز
که بال شوم شب تیره مانده از پرواز
صدای پای سحرگه ز دور میآید
از انتهای شب آواز نور میآید
که بر سپاه شب آهنگ آفتاب زنید
هنوز فاصله دارید هان! رکاب زنید
هلا! سوار سحر ای حماسه ساز به پیش
که هست قافله ات را ره دراز به پیش
هلا! به پشت براق عروج بنشسته
سوار چابک دستار بر کمر بسته
تو بر فراز بلندای عشق خانه زدی
تو دل به پهنۀ دریای بی کرانه زدی
قرینۀ سحری بامداد را مانی
بر اسب حادثهها گرد بار را مانی
هلا! به پشت براق عروج بنشسته
سوار چابک دستار بر کمر بسته
تو آفتاب دلی با سحر هم آغوشی
شهاب گرم رکابی شراره بر دوشی
خدنگ صاعقه بر خرمن سحاب زدی
به فرق شام سیه تیغ آفتاب زدی
شب از صفیر فشنگت صراحتی دارد
خروش خشم تفنگت صراحتی دارد
هنوز بوی غباری ز دور می شنوم
نوای وسوسه باری ز دور میشنوم
بهوش باش که نامردمان به کار شدند
حرامیان همه با یکدگر سوار شدند
هنوز حیله ترا دست در گریبان است
زمام قافله در اختیار توفان است
به نام شیعه و سنی به حیله میکوشند
پی جدایی اهل قبیله میکوشند
درین سفر همه باید که همسفر گردیم
بسان قطره به آغوش بحر برگردیم
قسم به خلوت شبهای شاهدان سحر
به لحظههای عروج مجاهدان سحر
قسم به مردی مردان قسم به خون شهید
به سوگ لاله کزان پشت سرو باغ خمید
قسم به گریه گلهای دسته دسته باغ
به نوحه خوانی مرغان پر شکسته باغ
قسم به ناله شبگیر اسیر
قسم به ضجۀ مجروح مانده در زنجیر
قسم به سوره اشک و به آیه ماتم
به واژه واژه منشور بی نهایت غم
قسم به لحظه قرآن و آب و آیینه
به واپسین نگه عاشقان دیرینه
که تا ز شاخه وحدت شکوفه سر نزند
سپیده بر در شام قبیله در نزند
همچنین وی اشعار زیبایی در وصف پیامبر و میلاد وی نیز دارد که در ادامه بخشی از آنرا باهم میخوانیم.
السلام
السلام ای حضرت خیر البشر
السلام ای پادشاه بحر و بر
السلام ای مظهر نور خدا
السلام ای شافع روز جزا
السلام ای پیشوای خاص و عام
السلام ای پادشاهانت غلام
السلام ای مشعل دین مبین
السلام ای خاتم دین را نگین
السلام ای مونس دلهای ما
السلام ای حل مشکلهای ما
السلام ای از تو روشن دین ما
السلام ای ذکر تو آئین ما
السلام ای صاحب شرع شریف
السلام ای کفر شد از تو نحیف
السلام ای خاتم پیغمبران
السلام ای رهبر پیر و جوان
السلام ای معدن جود و کرم
السلام ای امتت خیر الامم
السلام ای طلعتت بدر منیر
السلام ای سرور روشن ضمیر
السلام ای صاحب معراج و تاج
السلام ای درد امت را علاج
السلام ای بهترین عالمی
السلام ای راه حق را رهبری
السلام ای سرور کون و مکان
السلام ای رهنمای مومنان
السلام ای وصف رویت والضحی
السلام ای نام پاکت مصطفی
السلام ای منبع فیض و کمال
السلام ای سرور نیکو خصال
السلام ای شاه بی مثل و بدل
السلام ای طاعتت خیر العمل
السلام ای نکهت گل بوی تو
السلام ای چشم امت سوی تو
السلام ای عارضت شمس و قمر
السلام ای نخل گیتی را ثمر
السلام ای مظهر نور خدا
السلام ای افتخار انبیا
السلام ای رحمت پروردگار
السلام ای نور تو بهر هر دیار
السلام ای مصدر عز و شرف
السلام ای نور تو در هر طرف
السلام ای سید عالی نسب
السلام ای سرور قوم عرب
السلام ای مفخر نوی بشر
السلام ای از تو عالم بهره ور
السلام ای از تو روشن 6 جهت
السلام ای فیض بخشا در گهت
السلام ای چاکرت روح الامین
السلام ای نور چشم مرسلین
السلام ای پادشاه دادگر
السلام ای در دو عالم معتبر
السلام ای سرور پاکیزه دین
السلام ای شافع روز پسین
السلام ای درد امت را دوا
السلام ای آنکه هستی رهنما
السلام ای گوهر بی غل و غش
السلام ای دل ز عشقت در تپش
السلام ای دلبر محبوب ما
السلام ای از جهان مطلوی ما
السلام ای درگهت دارالقرار
السلام ای امتنانت رستگار
السلام ای روضه ات دارالصفا
السلام ای معدن جود و سخا
السلام ای روز محشر دادخواه
السلام ای شاه ملک و دین پناه
السلام ای لطف و احسانت تمام
السلام ای از تو خلقی شاد کام
السلام ای غمگسار امتان
السلام ای شاه با اعزاز و شان
السلام ای سید نیکو شمیم
السلام ای صاحب فضل و کرم
السلام ای مفخر اعراب و عجم
السلام ای رافع هر درد و غم
السلام ای راه جنت را دلیل
السلام ای راز دارت جبرئیل
السلام ای محرم اسرارها
السلام ای چاره ساز کارها
السلام ای شاه لولاک!السلام
السلام ای گوهر پاک! السلام
السلام ای شاه خوبان ! السلام
السلام ای ماه تابان! السلام
السلام ای شاه کونین! السلام
السلام ای قاب قوسین! السلام
السلام ای نور رحمت! السلام
السلام ای عطر سرمد! السلام
السلام ای آنکه هستی نور حق
مه شد از اعجاز انگشت تو شق
السلام ای شاه سرمد! السلام
السلام ای بر جنابت صد سلام
چار باغ خورشید
آفاق از او کتاب آموخته است
شعر شکر و کتاب آموخته است
اصلاح شده است برگ گل از نفسش
گل از دو لبش، گلاب آموخته است
پیشانی او قبله نمای عالم
در محضر او قامت دنیا، هم خم
پشت سر او صف زده، تا شهر خدا
از«روح خدا» تا به جناب «آدم»
در خدمت او نامه رسان جبرائیل
از مصحف او فتنه شیطان، باطل
بر خاک درش فرشتهها در کرنش
اندر پی اوست انس و جن، گردن کل
در هفت کران، دبداش در جریان
از چار افق، کبکبه اش در سریان
در هفت زمین و 6 جهت، سید خلق
از یک،دو، ده مأدبه اش، در فوران
در نبض زمان، پلک محمد جاری است
در کوک زمین، کلک محمد جاری است
در چینش سورههای ناز انجم،
نخوارهای از سلک محمد جاری است
دنیا همه یک طفل دبستانی او
گرم است همین یک بده بستانی او
از هفت بهشت نیز، سر شوختر است
در کشور جانها، چمنستانی او
خورشید بسان کودکی در بغلش
عالم همه گلجوش ز یک لا و بلش
شکر ریز است آذر و دی ماهش
چون اردیبهشت و عین برج حملش
دریا و سفینه، نوح و لنگر از اوست
محراب و مناره، مهر و منبر از اوست
او جام زمین است و زمان از این که،
پشت سر او «سیزده کوثر» از اوست
حماسه ی توحید
مرا دل شده آئینه مرام محمد (ص)
که ذوق ناله بود پر تو پیام محمد (ص)
شکفته غنچه خلقت به صبحگاه تجلی
فشانده نکهت هستی به احترام محمد (ص)
به ذوق صوفی دل، انشراح صدر سراید:
سرود میکده راز اصطلام محمد (ص)
فرشتگان مقام مقیم قدسی لاهوت
صفیر حیرت عشقند در مقام محمد (ص)
دمیده ذوق شکوفایی بهار نبوت
شمیم تازه کنی «اقرا» در مشام محمد (ص)
به گوش دل رسد از عرش عشق نفخه صلوات
اگر به فرش تعیین برند نام محمد (ص)
به بال نشئه اگر پر کشم به عرش شکفتن
دل فسرده بود جرعه نوش جام محمد (ص)
اگر سماع محبت دهد تلاوت قرآن
کلام حضرت مطلق بود کلام محمد (ص)
به طاق شرک مجسم شکست لات و هبل شد
نگر حماسه توحید در قیام محمد (ص)
به عرصه که شفق پرورد حماسه ایمان
بود به دست توانای دل حسام محمد (ص)
مقام سرخ شهیدان همین بس است به محشر
به سینه زخم مسلسل بود وسام محمد (ص)
ستیغ عزت آزاده سیرتان زمانه
بود به چشم خدا آشنا غلام محمد (ص)