زمینه‌ها و عوامل بی‌تفاوتی مردم نسبت به قیام و شهادت امام حسین (ع)
حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی نورمحمدی، پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

اشاره
بی‌گمان شهادت حسین بن علی (ع)، نواده بزرگوار رسول خدا (ص)، تنها ۵۱ سال پس از رحلت پیامبر (ص)، به‌دست کسانی که به ظاهر مسلمان بودند، از یک سو در شمار دردناک‌ترین و از سوی دیگر، تأمل‌برانگیزترین وقایع ادوار اسلامی و بلکه تاریخ به‌شمار می‌رود. این‌که چگونه کسانی که به کیش پیامبر اسلام (ص) بودند، در برابر شهادت نواده محبوب ایشان بی‌تفاوت بوده و حتی در برخی موارد در سپاه دشمن قرار داشتند، موضوعی است که هنوز هر پرسش‌گری را به خود متوجه می‌کند. بر این اساس، یکی از موضوعات بحث، بررسی علل بی‌تفاوتی مسلمانان در برابر قیام و شهادت امام حسین (ع) است. نوشتار حاضر می‌کوشد این امر را بررسی کند.

پیش از ورود به بحث، ذکر این نکته ضروری است که مسلمانان در مقطع تاریخی واقعه کربلا در جغرافیای حجاز، عراق، شامات، ایران و شمال آفریقا ساکن بودند. در این میان، واکنش ساکنان ایران و شمال آفریقا به دلیل مسافت زیاد و دوری از کانون حادثه چندان مناسب بررسی نیست، اما واکنش ساکنان حجاز، عراق و شام به دلیل وقوع در کانون حوادث، نیاز به تأمل و بررسی دارد. نکته دیگر آن‌که بی‌تفاوتی بیشتر مسلمانان نسبت به قیام و شهادت امام حسین (ع)، مانند هر اتفاق تاریخی دیگر، دارای علت واحد نبوده و مجموعه‌ای از عوامل و علل در ظهور آن نقش داشته‌اند. این مجموعه را می‌توان به دسته‌های: «عقیدتی-سیاسی»، «اجتماعی» و «روانی-اخلاقی» تقسیم‌بندی کرد.

الف – عوامل عقیدتی-سیاسی

عقیده و سیاست از آن‌رو در کنار هم قرار داده شده‌اند که در صدر اسلام، بیشتر دسته‌بندی‌های سیاسی، پس از گذشت یک دوره زمانی کوتاه یا بلند، رنگ‌وبوی عقیدتی به خود می‌گرفت؛ به عبارت امروزی، احزاب صدر اسلام، در جهت تثبیت موقعیت خود، از دین یاری جسته و به فرقه، مکتب و مذهب تبدیل می‌شدند. از این‌رو، نخست باید قطب‌های عقیدتی-سیاسی صدر اسلام را بازشناخت تا روشن شود که آنان تا چه اندازه با مکتب و خاندان اهل بیت (ع) هم‌سو بودند. تنها آن زمان است که درک بی‌تفاوتی آنان نسبت به واقعه مهم قیام و شهادت امام حسین (ع) آسان می‌شود. اینک به بیان برخی عوامل عقیدتی و سیاسی در این‌باره می‌پردازیم.

۱. دوری از خط اصیل اسلام

جهان اسلام پس از رسول خدا (ص) با سربرتافتن از خلافت امیرمؤمنان (ع) از معارف ناب نبوی فاصله گرفت. نتیجه این دوری، تفکر و مکتبی شد که تأثیری ژرف بر اندیشه سیاسی اسلام و حتی خلق‌وخوی مسلمانان نهاد. اگرچه بیشتر مسلمانان بر این باورند که در همان مسیر گام نهادند که رسول خدا (ص) ترسیم کرده بود، اما نگارنده، مانند بسیاری دیگر، بر این عقیده است که تلاش ۲۳ سال رسول خدا (ص) در جامعه نادیده انگاشته شد. اثبات این مطلب، روشن است، اما در این مقال نمی‌گنجد. آنچه مسلم است، این است که مهم‌ترین تأثیر دوری از خط اصیل اسلام ناب محمدی، حذف مقوله ضرورت وجود و اطاعت از امام پس از رسول خدا (ص) بود. در این نگاه، هر کسی با هر دلیلی می‌توانست نامزد جانشینی رسول خدا (ص) گردد. بهترین گواه تاریخی آن است که برخی به ابن‌عباس گفته بودند: «قریش به این دلیل که دوست نداشت نبوت و خلافت در بنی‌هاشم جمع گردد، خلافت را از ایشان (امام علی (ع)) منع کرد» [۱]. تنها یکی از خرده تأثیرهای این نگاه، کم‌رنگ‌شدن گرایش مردم به اهل بیت (ع) و عادی‌شدن رفتار ایشان در چشم مردم و در نتیجه، بی‌تفاوتی نسبت به قیام و شهادت ایشان بود.

۲. حزب قدرتمند عثمانی

حزب عثمانی یا عثمانیه، حزبی سیاسی است که پس از کشته شدن عثمان و به هواداری از او تشکیل شد. این گروه بر این باور بودند که امام علی (ع) با رهبری شورشیان کوفی، مصری و مدنی، در کشته شدن عثمان دست داشته و یا دست‌کم با سکوت خود، فضا را برای قتل عثمان مهیا کرده است، در حالی که امام علی (ع) به همراه حسنین (ع) به مقابله با شورش پرداختند و عملکرد خلیفه سوم و اطرافیانش نیز مانع از آن شد که تلاش‌های امام به ثمر بنشیند. این در حالی است که عثمانیان، دوران امام علی (ع) را دوران فتنه، خلافت ایشان را دیرتر قابل قبول و فاقد اجماع مسلمانان، و نیز شهادت حضرتش را مستحق قصاص و عثمان را برتر از ایشان می‌دانستند [۲]. البته این حزب نیز مانند تمامی احزاب صدر اسلام، بعدها رنگ عقیدتی به خود گرفت. از همین‌رو است که از ایشان با عنوان «شیع عثمان» و از کیش‌شان با عنوان «دین عثمان» یاد می‌شود [۳].

گستره جغرافیایی و جمعیتی این حزب، شامات و بصره بود. این حزب در بصره هواداران بسیاری داشت، به‌طوری که بصره را قسمتی از شام می‌دانستند که در عراق قرار گرفته است [۴]. بصره و شام هر دو عثمانی افراطی بودند، با این تفاوت که بصریان، بر خلاف شامیان، طلحه و زبیر را به دلیل عضویت در شورای شش‌نفره پس از خلیفه دوم، سزاوارتر به گرفتن انتقام عثمان می‌دانستند و معاویه را شایسته این کار نمی‌دانستند. به مناطق مذکور، سرزمین‌های جزیره (شامل شهرهای: موصل، نصیبین، دارا، سنجار، عمد، هیت، عنات، قرقیسیا، رقه و رها)، یمن (صنعا و حضرموت)، ری و حتی قسمتی از کوفه را نیز باید اضافه کرد [۵]. شاید در نگاه اول، باور وجود پررنگ این حزب که بنیاد حزب اموی است، در کوفه‌ای که به تشیع معروف است، سخت و سنگین باشد، اما حقیقت آن است که «این حزب در زمان نهضت امام حسین (ع) درصد قابل توجهی از مردم کوفه را به خود اختصاص داده بود، چرا که تا آن زمان بیست سال از حکومت اموی در کوفه می‌گذشت» [۶]. این بیست سال، تنها مربوط به دوران حکومت معاویه است و اگر دوران حکومت عثمان را نیز به آن اضافه کنیم، به‌راحتی قابل باور است که رؤسا و بزرگان صاحب‌نفوذ بیشتر قبایل از این حزب بوده و دل‌های مردم به سوی ایشان گرایش پیدا کرده باشند. وجود چنین حزبی، موجب گردید که مردم از شناخت اهل بیت (ع)، از جمله امام حسین (ع)، فاصله بگیرند. بدین‌سان است که نتیجه این فرایند، بی‌تفاوتی در برابر شهادت امام حسین (ع) بود.

۳. حاکمیت تفکر حزب خوارج

خوارج، شراة، حروریه، حکمیه و یا مارقه، از دیگر‌ترین احزاب و فرقه‌های اسلامی هستند [۷]. ایشان ابتدا پس از جنگ صفین، به‌صورت حزبی در برابر دو حزب «علوی» به رهبری امام علی (ع) و «اموی» به ریاست معاویه، ابراز وجود کردند و در قرون بعدی، با ورود به مسائل کلامی در برابر مرجئه، به‌صورت یکی از فرق کلامی به حیات خود ادامه دادند. ایشان در قرن بعدی، با تعدد اعتقادات خویش، ضامن بقای فرقه‌شان گردیدند [۸]. برای درک صحیح از وجود خوارج در عراق باید اشاره داشت که ایشان چهار بار در دوران معاویه سرکوب شدند تا در دوران یزید طعم قدرت را در بصره بچشند [۹].

خوارج متعصب خون‌ریز، در عراق و حجاز و بعدها در اقصی نقاط جهان اسلام حضور داشتند. از کسانی که به‌راحتی شخصیتی بزرگی، همچون امام علی (ع) را کافر و مستحق مرگ می‌شمردند، و بر فرزند و جانشین او، یعنی امام ماتم، شمشیر کشیدند، انتظاری جز این نمی‌رود که در قیام و شهادت فرزند ایشان بی‌تفاوت باشند.

۴. اعتقادات جاهلانه

یکی از گرفتاری‌هایی که باعث انحراف مسلمانان پس از پیامبر (ص) شد، جهل و بی‌خبری ایشان از اعتقادات، احکام، سیاست و دیگر موضوع‌های علمی اسلام بود. مردم با دوری از اهل بیت (ع) که میراث‌دار واقعی علم نبوی بودند، به دام فریب و نیرنگ حاکمان افتاده و در گمراهی راه پیمودند. برای نمونه، می‌توان به ترویج جبر در جامعه، ابتدا از سوی عثمان و سپس معاویه، یزید و دیگر حاکمان اشاره کرد، چنان‌که معاویه برای کم‌کردن مخالفت‌ها با ولایت‌عهدی یزید، آن را به‌عنوان قضای الهی ترویج می‌کرد [۱۰]. طبیعی است که در چنین فضایی، واکنش نسبت به شهادت امام حسین (ع) نیز با سوءاستفاده از حربه قضا و قدر، فروکش کند. اوج این اعتقادات جاهلانه، جمله ابن‌سعد است که برای دستور حمله به سیدالشهداء (ع) خطاب به لشکرش فریاد می‌زند: «یا خَیلَ اللهِ ارکَبی و أبْشری» [۱۱]؛ ای لشکریان الهی! سوار شوید که شما را بشارت [بهشت] باد.

ب – عوامل اجتماعی

جوامع اسلامی، همیشه تحت تأثیر جریان‌های فکری گوناگونی بوده‌اند. بررسی جامعه‌شناختی حجاز نشان می‌دهد که قسمت عمده این سرزمین، از افکار دو خلیفه پس از پیامبر (ص) متأثر بوده است. علت این امر آن است که صحابه این افکار و کسانی که روایت‌گر احادیث و ترویج‌دهنده سیره ایشان بوده‌اند، سال‌ها در مکه و مدینه می‌زیسته و مردم از ایشان تأثیر پذیرفته‌اند. جامعه شام نیز از ابتدای فتح، به‌دست آل ابوسفیان افتاد و اسلام را با قرائت ایشان فرا گرفت. ثمره اسلام ابوسفیانی، جهل و بی‌خبری نسبت به اسلام راستین بود. این جهل تا بدان پایه بود که مردم شام، برای پیامبر (ص)، بستگانی به جز معاویه و خاندان او نمی‌شناختند. با این اوصاف، شام، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین پایگاه حزب اموی که ادامه حزب عثمانی بود، به‌شمار می‌رفت. گزارش‌های تاریخی نیز اختصاص هواداری حجاز و شام از برخی احزاب را تأیید می‌کنند. محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، زمانی که می‌خواست مبلغانی عباسی را برای جذب مردم اعزام کند، به ایشان توصیه می‌کرد که به خراسان بروند، چرا که کوفه و اطرافش متمایل به امام علی (ع)، بصره عثمانی‌مذهب، جزیره خوارج‌مسلک، شامیان اموی‌مآب و حجاز نیز هوادار ابوبکر و عمر هستند [۱۲]. بر این اساس، فهم علت بی‌تفاوتی مردم این سرزمین‌ها در برابر قیام و شهادت امام حسین (ع)، کار سختی نیست.

پیچیده‌ترین جامعه در روزگار جهان اسلام، جامعه عراق بود. در جامعه عراق نیز تنها کوفه وضع بغرنجی داشت، چرا که همان‌طور که گذشت، بصره و جزیره، تقریباً یک‌دست و با خط اهل بیت (ع) ناموافق بودند. در جامعه بزرگ‌تر آن روز کوفه، سه جامعه کوچک‌تر شیعیان، عثمانیان و امویان و خوارج می‌زیستند. بی‌تفاوتی دو جامعه اخیر نسبت به قیام و شهادت امام حسین (ع) امری عادی و قابل پیش‌بینی است، اما آنچه مهم است، واکاوی جامعه شیعیان کوفه آن روز است که «ایشان را می‌توان به دو بخش بزرگان و شیعیان عادی تقسیم کرد. از بزرگان شیعه، می‌توان از افرادی، چون: سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه فزاری، مسلم بن عوسجه اسدی، حبیب بن مظاهر اسدی و ابوثمامه صائدی نام برد. این افراد عمیقاً به خاندان اهل بیت نبوت (ص) عشق می‌ورزیدند و برخی از همین افراد بودند که پس از مرگ معاویه، ابتدا باب نامه‌نگاری با امام حسین (ع) را گشودند [۱۳].

شیعیان عادی که درصد قابل توجهی از مردم کوفه را تشکیل می‌دادند، گرچه به خاندان اهل بیت عزت و طهارت علاقه وافری داشتند، اما رفتار والیانی، چون زیاد و پسرش با ایشان و نیز سیاست‌های کلی امویان در شیعه‌زدایی جامعه کوفه، از ایشان زهر چشم سختی گرفته بود [۱۴]. این زهر چشم، جرئت هر گونه حرکتی را از ایشان گرفته بود. ضمن آن‌که اگر، مانند برخی محققان، تشیع را به انواع مختلفی تقسیم کنیم، خواهیم دید که «تشیع عراقی» نوعی «تشیع عادی و سیاسی» بوده است که نمی‌توان از آن همان انتظار «تشیع اعتقادی» را داشت [۱۵]. جامعه‌شناسی کوفه، امکان یک نوع نگاه دیگر را نیز به محققان می‌دهد و آن این‌که جامعه کوفه در یک نگاه کلی، از دو بخش «اشراف» و «غیر اشراف» شامل: مردم عادی، بندگان و موالی تشکیل شده بود. موالی به دلیل عرب‌هایی گفته می‌شد که با یکی از قبیله‌های عرب پیمان می‌بستند تا جزء آن قبیله شمرده شده و از حقوق اجتماعی و شهروندی برخوردار گردند. بیشتر این موالی، ایرانیانی بودند که یا در جنگ‌ها اسیر شده بودند و یا به کوفه مهاجرت کرده بودند. از جمله، برای درک بهتر موقعیت ایشان، می‌توان تنها به جمعیت چهار هزار نفری آن‌ها اشاره کرد که همگی از موالی قبیله بنی‌تمیم بودند [۱۶].

دسته‌بندی اشراف و غیر اشراف، در گزارش‌های مربوط به واقعه کربلا دیده می‌شود. شخری در جواب به امام حسین (ع) که جویای اوضاع و شرایط کوفه بودند، گفت: «اشراف مردم به‌وسیله رشوه‌های عظیم، مقید به نفع دولت خریده شده است و اما سایر مردم، دل‌هایشان با تو و شمشیرهایشان فردا علیه تو کشیده خواهد شد» [۱۷]. اهمیت این دسته‌بندی، به این جهت است که مردم عادی، بندگان و موالی هر قبیله‌ای، پیرو موضع سیاسی اشراف آن قبیله بودند و همان‌طور که در قسمت عوامل اعتقادی و سیاسی گذشت، رؤسا و بزرگان صاحب‌نفوذ بیشتر قبایل، از حزب عثمانی و اموی بودند.

ج – عوامل روانی-اخلاقی

گذشته از عوامل بیرونی، هر انسانی در کردار و رفتار خود، تحت تأثیر عوامل درونی نیز هست. مهم‌ترین عامل درونی در هر انسان، شخصیت خود او است و اهمیت این شخصیت و هویت فرد تا آن‌جاست که با وجود عوامل متعدد و مخالف بیرونی، به‌تنهایی می‌تواند در برابر همه آن‌ها قد علم کرده و به انتخابی دیگر، صحیح یا دل‌بست دست بزند. در اینجا به بیان برخی از علل اخلاقی و روانی مؤثر در مسلمانان در موضوع مورد بحث می‌پردازیم.

۱. ضعف دینداری

همان‌طور که گذشت، مسلمانان پس از رسول خدا (ص) از تعالیم ناب نبوی فاصله گرفتند. ایشان از یک سو، سرچشمه اصلی معارف صحیح اسلامی، یعنی خاندان عزت و طهارت را از دست داده و از سوی دیگر، حاکمان را الگوی خویش قرار دادند. این هر دو، منتهی به ضعف دینداری در میان ایشان گردید. امام حسین (ع) نیز به این نکته تذکر داده و فرموده‌اند: «إنَّ النَّاسَ عَبیدُ الدُّنیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعایِشُهُمْ فَإذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیانونَ» [۱۸]؛ مردم بندگان دنیا هستند و دین را همانند چیزی که طعم و مزه داشته باشد، می‌انگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس می‌کنند، آن را نگاه می‌دارند و هنگامی که بنای آزمایش باشد، تعداد دینداران اندک می‌شود.

۲. دنیا‌طلبی

یکی دیگر از آثار ناخوشایند فاصله‌گرفتن مسلمانان از اسلام ناب محمدی و قرار گرفتن در مسیر خلفا، باز شدن دروازه‌های فتوحات و سرازیر شدن دنیا به سوی مسلمانان بود. بدین‌ترین اثر زودهنگام و قابل پیش‌بینی این پدیده، رشد دنیا‌طلبی میان مردم بود. «از همان ابتدای شروع جنگ‌های ایران و مسلمانان، گروه‌هایی از قبایل مختلف عرب به طمع گردآوری دنیا، به دنبال سپاه راه افتادند. این عده پس از بنیان شدن شهر کوفه، در آن ساکن شده و بر اخلاقیات دیگر مردم نیز تأثیر گذاشتند. وجود این خوی‌ره در کوفیان، باعث شده بود تا روحیه «نان به نرخ روز خوردن» را به‌دست آورند و از هر جریان و حکومتی که دنیای ایشان را تأمین کند، طرفداری کنند» [۱۹]. همان‌گونه که در بحث ضعف دینداری گفتیم، سیدالشهداء (ع) در مسیرشان به سوی کربلا در سخنانی به این نکته اشاره کرده و چنین مردمانی را بندگان دنیا دانستند [۲۰]. از جمله شواهد تاریخی این بحث، طمع عمر بن سعد به حکومت ری است [۲۱].

۳. استفاده از مال حرام

استفاده از مال حرام، یکی از عوارض ضعف دینداری و نشان بارز دنیا‌طلبی است. مورخان نقل کرده‌اند هنگامی که دشمن، سیدالشهداء (ع) را محاصره کرد، ایشان برای سخنرانی به میان آن‌ها رفت، اما ایشان از شنیدن کلام حضرت ابا داشتند. آن‌گاه علت روگردانی ایشان از کلام حق را استفاده از مال حرام بیان نمودند: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطونُکُمْ مِنَ الحَرام وَ طُبِعَ عَلی قُلوبِکُمْ» [۲۲]؛ به تحقیق، شکم‌های شما از مال حرام پر شده و بر قلب‌های شما مهر زده شده است. در تأیید فرمایش امام حسین (ع)، می‌توان به پذیرش رشوه از سوی سران قبایل کوفه اشاره کرد [۲۳].

۴. آلودگی به گناه

جدا از این‌که ضعف دینداری سبب بروز گناه می‌شود و یا استفاده از مال حرام گناه بزرگی است، شهید مطهری بر این باور است که خارا ابن زیاد و ابن‌سعد خبث باطنی داشته‌اند [۲۴]. گفتنی است که اوج آلودگی به گناه، سبب می‌شود که باطن شخص، خبیث شود، وگرنه انسان از بدو خلقت، دارای طینت پاک است و با گذشت زمان و دوری از حق تعالی، کم‌کم دامنش به گناه آلوده می‌شود و در نهایت، گرفتار خباثت درونی می‌گردد.

۵. اجتهاد نابه‌جا

اجتهادهای نابه‌جا نیز از آثار گم‌گشتگی معارف ناب اسلام در دعواهای سیاسی و قدرت‌طلبانه است. پس از خانه‌نشینی اجباری امام علی (ع) که مفسر و شارح واقعی احکام الهی بود، مردم در مسائل شرعی پیش‌زمده و جدید، به اصحاب، به‌ویژه خلفا رجوع می‌کردند. ایشان نیز در مسائل مشکل، به اجتهاد خویش عمل می‌کردند. با رشد این خوی‌ره در میان مسلمانان، هر کس که کوچک‌ترین اطلاعی از دین داشت، به خود اجازه می‌داد که در بزرگ‌ترین مسائل دینی اظهارنظر کرده و بر طبق آن عمل کند. اوج این مسئله را در میان اهل حجاز و عراق، به‌ویژه قاریان کوفی و خوارج مشاهده می‌کنیم. در چنین فضایی، بسیار عادی است که برخی به‌اصطلاح مجتهدان، درباره قیام و شهادت اجتهاد کرده و مثلاً آن را بر خطا دانسته و نسبت به آن بی‌تفاوت باشند و عده‌ای نیز دانسته یا ندانسته از ایشان پیروی کنند.

۶. احساسات

این وحشی‌گری اخلاقی، از قدیم با عرب‌ها همراه بوده است. ایشان از قدیم با کوچک‌ترین تحریکی به‌جا هم افتاده و جنگ‌هایی طولانی را رقم می‌زدند [۲۵]. پس از اسلام و با تأکیدهای فراوان قرآن بر تعقل و تدبر، پیامبر رحمت توانست تا حدود بسیاری ایشان را کنترل کند. اما پس از رحلت حضرت و با زنده شدن مادی روح عربی در سایه خلافت خلفا، ایشان به راه و روش گذشته خویش بازگشتند. نمونه بارز این احساسات را می‌توان در میان کوفیان مشاهده کرد. ایشان زمانی به طرفداری از امام علی (ع) برخاستند و زمانی هم نسبت به او بی‌تفاوت بودند. همین رفتار را نسبت به امام حسن (ع) و پس از ایشان نسبت به امام حسین (ع) و فرستاده ایشان، مسلم بن عقیل، نیز داشتند. یکی از محققان تاریخ، این وحشی‌گری را ناشی از عدم رسوخ ایمان در قلب‌های مسلمانان می‌داند، چرا که ایشان با دیدن شوکت اسلام، آن را پذیرفتند، ولی با انگیزه دنیا‌طلبی به جنگ می‌رفتند [۲۶].

۷. تبلیغات دشمن

از دیگر مسائل روانی که با استفاده از جهل و بی‌خبری مردم به ثمر نشست، تبلیغات مسموم حاکمیت علیه خاندان نبوت بود. ایشان با این تبلیغات، مردم را از اهل بیت (ع) دور کرده و نسبت به ایشان بی‌تفاوت می‌کردند. پس از حاکمیت معاویه، کار به جایی رسید که برخی مردم امام علی (ع) را مستحق لعن و دشنام می‌دانستند. وقتی از مروان بن حکم سؤال شد که چرا چنین امری را ترویج می‌کنید؟ پاسخ گفت: «لا یَتِمُّ الأمرُ إلّا بذلک» [۲۷]؛ امر (حکومت بنی‌امیه)، جز با این کار سامان نمی‌یابد. از دیگر اقدامات معاویه، نفی فضائل امام علی (ع) و نسبت دادن رذائل دروغین به ایشان و استخدام برخی صحابه برای جعل احادیث در مذمت حضرتش بود [۲۸]. همین اقدامات بود که سبب شد برخی قبایل به دلیل بغض و کینه نسبت به امام علی (ع) در کربلا حاضر شوند و در برابر قیام و شهادت سیدالشهداء (ع) نیز بی‌تفاوت باشند.

این تبلیغات، تنها در بعد فکری نبود و از نظر سیاسی و نظامی نیز ابن زیاد با تبلیغات سپاه موهوم شام، مردم کوفه را مرعوب کرده و از حمایت مسلم و امام حسین (ع) منزجر کرد. تهدید و تطمیع، از دیگر مسائل روانی قابل اشاره است. ابن زیاد، از یک سو با تهدید و تطمیع اشراف قبایل، هر رئیسی را در برابر قبیله خویش قرار داد و از سوی دیگر، با تهدید و تطمیع تمامی مردم، سبب شده بود که حتی اگر رئیس قبیله‌ای خواهان حمایت حسین (ع) باشد، مردمش به حمایت او برنخیزند. داستان حارین‌شدن هانی بن عروه از سوی قبیله پرجمعیتش، بهترین گواه تهدیدهای ابن زیاد است [۲۹]. ابن زیاد با سلطه امنیت از فراریان لشکر اعزامی به کربلا، توانست لشکر پرشماری تدارک کند و نام کوفیان را برای همیشه تاریخ سیاه کند [۳۰].


پی‌نوشت‌ها:
[۱] ابن اثیر جزری، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵ق، ج ۳، ص ۴۴.
[۲] عجلی، احمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، مدینه منوره: مکتبة الدار، ۱۴۰۵ق، ج ۱، ص ۳۴۳؛ برای شواهد این برتری، ر.ک: سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الأنساب، تحقیق: عبدالله عمر البارودی، بیروت: دار الجنان، ۱۴۰۸ق، ج ۵، ص ۷۰؛ مزمی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۰-۱۴۰۱ق، ج ۲۰، ص ۴۱۷.
[۳] برای «شیع عثمان» ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تحقیق و تصحیح: علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ق، ج ۸، ص ۱۲۳؛ برای «دین عثمان» ر.ک: ابومخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعة الطف، تحقیق: محمدهادی یوسفی غروی، قم: جامع مدرسین حوزه علمیه، سوم، ۱۴۱۷ق، ص ۱۱۰.
[۴] صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، تحقیق: حبیب‌الرحمن الأعظمی، بیروت: المجلس الأعلمی، بی‌تا، ج ۵، ص ۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، تصحیح: عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۴ق، ج ۳، ص ۱۱۱.
[۵] ابوجعفر الإسکافی، محمد بن عبدالله، المعیار والموازنة، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسة المحمودی، ۱۴۰۲ق، ص ۴۴.
[۶] صفری فروشانی، نعمت‌الله، کوفه از پیدایش تا عاشورا، قم: مشعر، ۱۳۸۲ش، ص ۱۲۱.
[۷] برای اسامی و فرقه‌های خوارج، ر.ک: مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، بورسعید: مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا، ج ۵، ص ۲۱۱.
[۸] صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی، تهران: انتشارات سمت، ۱۳۸۰ش، ج ۲، ص ۱۲۷.
[۹] اول: طبری، تاریخ الأمم والملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار سویدان، بی‌تا، ج ۵، ص ۲۱۱-۲۱۲؛ دوم: ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م، ج ۸، ص ۴۸؛ سوم: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۷ق، ج ۵، ص ۲۷۲؛ چهارم: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، پیشین، ج ۴، ص ۱۲۱.
[۱۰] ابن قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الأضواء، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م، ج ۱، ص ۴۷؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، پیشین، ج ۵، ص ۱۴۱.
[۱۱] ابن قتیبه دینوری، الإمامة والسیاسة، پیشین، ج ۲، ص ۱۴۱.
[۱۲] مجهول (بی‌نام)، أخبار الدولة العباسیة وفیه أخبار العباس وولده، تحقیق: عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی، بیروت: دار الطلیعة، ۱۳۵۷ق، ص ۱۴۱؛ مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، قاهره: مکتبة مدبولی، چاپ سوم، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م، ص ۱۷۰؛ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، پیشین، ج ۵، ص ۴۷؛ ابن الجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م، ج ۷، ص ۴۴.
[۱۳] طبری، تاریخ الأمم والملوک، پیشین، ج ۵، ص ۴۱۲.
[۱۴] صفری فروشانی، کوفه از پیدایش تا عاشورا، پیشین، ص ۱۲۱-۱۲۲.
[۱۵] جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران تا طلوع دولت صفوی، تهران: علم، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش، ص ۴۴.
[۱۶] بلاذری، فتوح البلدان، بیروت: دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸م، ص ۲۷۱.
[۱۷] قرشی، محمدباقر، حیاة الإمام الحسین (ع)؛ دراسة وتحلیل، قم: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۸ق، ج ۳، ص ۱۷۴.
[۱۸] ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۴۰۴ق/۱۳۶۳ش، ص ۴۸۱.
[۱۹] صفری فروشانی، کوفه از پیدایش تا عاشورا، پیشین، ص ۲۷۷.
[۲۰] ابن شعبه حرانی، تحف العقول، پیشین، ص ۴۸۱.
[۲۱] ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبی‌طالب (ع)، قم: علامه، ۱۳۸۵ش، ص ۴۸۴، پاورقی ۱.
[۲۲] همان، ص ۴۸۴.
[۲۳] بلاذری، انساب الأشراف، پیشین، ج ۵، ص ۱۲۱.
[۲۴] مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران: صدرا، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۲ش، ج ۱، ص ۲۱۰-۲۱۱.
[۲۵] جزری، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، پیشین، ج ۲، ص ۱۴۱؛ نمونه این مطلب، جنگ بعاث است (ر.ک: ذهبی، تاریخ الإسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص ۱۲۳).
[۲۶] صفری فروشانی، کوفه از پیدایش تا عاشورا، پیشین، ص ۱۴۱.
[۲۷] ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، پیشین، ج ۴، ص ۴۱۲.
[۲۸] مسعودی، مروج الذهب ومعادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم: دار الهجرة، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق، ج ۳، ص ۴۷.
[۲۹] بلاذری، انساب الأشراف، پیشین، ج ۵، ص ۱۲۷.
[۳۰] ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۳۸۷ش، ج ۶، ص ۴۴.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=50625

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب