پرسش:
چگونه باید شیعه و منتظر واقعی باشیم و به زندگی‌مان رنگ و بوی مهدوی (علیه السلام) بدهیم؟

پاسخ:

رسیدن به اندک رشد و کمالی در هر راهی، بایدها و نبایدهای بسیاری دارد و آسان هم نیست؛ چه رسد به مهدوی بودن! لذا فقط به چند نکته اشاره می‌شود.

●- از آنجا که حضرت امام مهدی سلام الله علیه، حجة الله، خلیفة الله، بقیة الله و امام زمان می‌باشند، رنگ و بوی “مهدوی”، همان رنگ الهی است که فرمود:

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» (البقره، 138)

– [بگوئيد] ما رنگ خدايى بخود مى‏گيريم و چه رنگى بهتر از رنگ خداست و ما تنها او را عبادت می‌كنيم.

بدیهی است که نه خداوند سبحان، رنگ و بوی خاصی دارد و نه انسانیت و آدم شدن (رشد و کمال) رنگ و بوی مادی دارد و نه عبادت (بندگی خالصانه) رنگ شیمیایی خاصی دارد؛ بلکه مقصود همان متصف شدن به صفات الله، متخلق شدن به اخلاق الله، و تجلی اسمای حسنای الهی در آدمی می‌باشد.

●- «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى – تمامی اسم‌های نیکو، از آن خداوند است / الأعراف، 180»، بنابراین، هر چه انسان و جامعه، بیشتر علیم، حکیم، قادر، عزیز (نفوذ ناپذیر)، سمیع، بصیر، رحمان (وجود بخش)، جمیل، جواد، کریم، مؤمن و …، گردد، بیشتر رنگ خدایی و رنگ و بوی مهدوی [علیه السلام] به خود گرفته است.

رنگ و بوی مهدوی [علیه السلام]:

یک – رنگ و بوی مهدوی، همان رنگ و بوی بندگیِ خالصانه‌ی خداوند متعال است که فرمود:

«وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ» (البینة، 5)

– و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالی که دین خود را برای او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ و این است آیین مستقیم و پایدار!

“اخلاص”، یعنی خداوند متعال را بشناسی، به او ایمان بیاوری، او را دوست داشته باشی و تمامی مواضع و عملکردهایت و تمامی وجنات و سکناتت، جهت خدایی داشته باشد، فقط برای او باشد، چنان که فرمود:

«قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (الأنعام، 162)

– بگو: «نماز من، و تمام عبادات [سلوک] من، و زندگیِ من، و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.

دو – شاخصۀ دیگر، جهاد (تلاش دشمن‌ستیز) در راه خدا، در هر موقف و سنگری می‌باشد؛ چنان که شرط لازم برای عاقبت به خیری و ورود به بهشت خدا و تقرب به او نیز همین مجاهدت می‌باشد:

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ» (آل عمران، 142)

– آيا چنين پنداشتيد كه شما (تنها با ادعای ايمان) وارد بهشت خواهيد شد در حالی كه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است؟!

سه – پس از این شاخصه‌ها‌ی زیرساختی و عمومی، بارزترین ویژگی “مهدوی بودن” و از رنگ و بوی امام زمان علیه السلام برخوردار شدن، “انتظار” است، چنان که ایشان خود هم منتَظِر و هم منتَظَر می‌‌باشند. یعنی هم خود انتظار رسیدن فرمان الهی برای قیام را می‌کشند، و هم در هر عصری، مردمان فراوانی، منتظِر ظهور و قیام ایشان می‌باشند.

فرهنگ انتظار:

فرهنگ انتظار، دقیقاً مانند “فرهنگ توحید و فرهنگ دین” می‌باشد؛ یعنی یک فرهنگ و یک ساختار و رفتار است، نه یک لفظ! نه هر که نام دین اسلام را بر خود گذاشت، مسلمان حقیقی است و نه هر که در دوران غیبت زندگی کرده و می‌کند، الزاماً مصداق “منتظِر” می‌باشد و از فرهنگ انتظار برخوردار است.

●- گام نخست در فرهنگ انتظار، همان “ولایت شناسی و امام شناسی” می‌باشد. کسی که نمی‌داند “ولایت و امامت” یعنی چه؟ و امام زمانش کیست؟ غیبت و ظهور و قیام و … یعنی چه و پس از ظهور چه خواهد شد؟ منتظر کیست و در انتظار چیست؟!

●- گام بعدی که مترادف، ملازم و بال دوم در “تولا و تبرا” می‌باشد، همان “دشمن شناسی” است. کسی که مرتب و روزی چندبار در اذان، نماز و ذکرهایش، دم از “لا إله الاّ الله” بزند، اما نداند که هم اکنون چه “إله‌”هایی از درون و بیرون، او را به بندگی خود می‌کشانند؛ چگونه می‌تواند ادعای موحد، مسلمان، مؤمن و منتظر بودن بنماید؟! کسی که شعار «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا – پس هر کس که به طاغوت کفر بورزد و به خداوند ایمان بیاورد، پس یقیناً به ریسمان الهی چنگ زده است که گسستنی نیست / البقره، 256» سر دهد، اما نداند که طاغوت یعنی چه؟ طواغیت درونی و بیرونی او کیانند؟! طاغوت زمانش کیست و اکنون زیر سلطه‌ی کدام طواغیت است؟ چگونه می‌تواند او را تکفیر کند، به خدا ایمان بیاورد و به این ریسمان الهی چنگ بزند؟!

بنابراین دشمن‌شناسی لازم است که خود مستلزم، علم و آگاهی و بصیرت می‌باشد.

●- گام بعدی، انطباق اخلاق نظری و عملی، به اخلاق محمدی صلوات الله علیه و آله، به ویژه در نوع نگاه، ارتباط و رویکرد نسبت به دوستان و دشمنان می‌باشد. چنان که در توصیف ایشان و کسانی که با او هستند، فرمود:

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ …» (الفتح، 29)

– محمّد (صلوات الله علیه و آله) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می‌بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است …‌ .

رسیدن به مراتب اولیه و نیز طی مراتب بالاتر و عالی در این امر، مستلزم معرفت، محبت و مودت (بروز و ظهور محبت در عمل)، به ویژه نسبت به اهل بیت علیهم السلام می‌باشد. چنان که فرمود: بگو آن بشارت بزرگ همین است، و بگو: «لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَی … – من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‌کنم جز مودت نزدیکانم [= اهل بیتم‌]؛ (محبت قلبی و بروز و ظهور آن در عمل نسبت به ایشان) / الشوری، 23».

توجه، محبت و دوستی نسبت به یاران ایشان:

لابد شنیده‌اید که برخی به دورغ و برای فریب خود و دیگران، شعار «فقط خدا – ما فقط خدا را قبول داریم و …» سر می‌دهند! این شعارها، برای رویگردانی از حقیقت دین، فرار از اطاعت اوامر و نواهی الهی، و شانه خالی کردن از انجام تکالیف و مسئولیت‌های فردی و اجتماعی می‌باشد!

قبول و باور داشتن خدا، مسلتزم اطاعت از رسول خدا و اطاعت از اولی‌الامر می‌باشد و هم چنین دوست داشتن خدا نیز مستلزم دوست داشتن بندگان او و به ویژه مؤمنان به او می‌باشد.

در موضع‌گیری‌هایی که در زیارت عاشورا، خدمت سید الشهداء، امام حسین علیه السلام عرض می‌کنید، هم به نفرت و دوری از دشمنان، شیعیان (پیروان) و دوستان (اولیا)ی آنها تصریح می‌کنید و هم به دوست داشتن و نزدیکی و محبت و مودت، نسبت به امام حسین علیه السلام، شیعیان و اولیای ایشان.

موقعیت شناسی و به میدان آمدنِ به موقع:

عاشورا برای ما درس‌ها و عبرت‌های فراوانی دارد. یک عده مسلمان در مکه و مدینه، در عین حال که به کرامت (بزرگواری) امام حسین علیه السلام واقف بودند، ایشان را دوست داشتند، و یزید را نیز کافر، مستکبر، ظالم، فاسد، فاسق و جانی می‌شناختند، اما به جای حضور در میدان و پیروی و حمایت از امام زمان‌شان، مرتب ایشان را نصیحت می‌کردند که “شما نروید”! گویی حکمت، مصلحت، تکلیف و وظیفه را آنها بهتر از امام زمان‌شان تشخیص می‌دادند! و نتیجه آن شد که نباید می‌شد! یک عده هم بعداً گریه و زاری کردند که نه تنها فایده‌ای به حال‌شان نداشت، بلکه مورد نکوهش و عتاب حضرات امام سجاد و زینب کبری علیهما السلام و هر انسان عاقل دیگری در طول زمان قرار گرفتند! و یک عده هم بعداً تائب شدند که آن نیز دیگر هیچ فایده‌ای نداشت. باید به موقع حضور می‌یافتند!

بنابراین، موقعیت شناسی، زمان شناسی و شرایط شناسی است که سبب شناخت “تکالیف، وظایف و مسئولیت‌ها و نیز چه باید کردها” در هر موقف، موضوع و موردی می‌گردد.

ما نه تنها همیشه زنده نیستیم، بلکه همیشه نوجوان، جوان و میانسال نیستیم، و همیشه توان لازم برای هر کاری را نداریم، لذا باید زمان و موقعیت‌شناس باشیم، فرصت سوزی ننماییم، و در هر روز و هر لحظه، در میدان حاضر باشیم و با اخلاص کامل، زیر پرچم و رکاب ایشان، به جهاد [تلاش دشمن ستیز] بپردازیم، حال خواه در عرصه‌های علمی باشد، یا اقتصادی، یا جنگ‌های نرم و سخت … و یا جهاد اکبر و خودسازی.

دعا:

و بالاخره نوبت به دعا می‌رسد، که صرفاً لفظ نیست، بلکه از قلب برآمده و بر زبان جاری می‌شود.

“دعا” خواندن کسی و خواستن از اوست؛ چنان که ما ابتدا خدا را می‌خوانیم، و سپس از او می‌خواهیم.

“دعا”، نه تنها بیانگر خواستۀ دعا کننده است، بلکه وسعت بینش، دانش، بصیرت، و عمق گرایش، و اوج ایده‌آل‌ها و آرمان‌های او را نشان می‌دهد.

بنابراین، دعای خالصانه برای ایشان و تعجیل در امر ظهور و قیام ایشان، هم به خودمان رشد و کمال می‌بخشد، و هم ما را به ایشان بیشتر متصل می‌نماید، و هم سبب اجابت و تعجیل در امر ظهور ایشان می‌گردد، چنان که ایشان خود فرمودند:

«أَکْثِرُو الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُمْ». (بحارالأنوار ،ج53 ، ص180)

– برای تعجیل فَرَج زیاد دعا کنید، چرا که فَرَج و گشایش خود شماست.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=72070

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب