
شعر مريم دوران از آیت الله صافی گلپایگانی در مدح حضرت معصومه (س)
اي دختر دين و خواهر ايمان اي مهر سپهر دانش و عرفان اي اسوه شرم و عفت و عصمت الگوي وقار و حشمتِ نسوان اي
اي دختر دين و خواهر ايمان اي مهر سپهر دانش و عرفان اي اسوه شرم و عفت و عصمت الگوي وقار و حشمتِ نسوان اي
اين بارگه كه خاك درش مُشكِ اذفر است بويش چو بوى خُلد برين روحپرور است دار الشّفا و عـقدهگشا و فرحفزاست باب امان ز محنـت
اگرچه همچنان اندوه ما مردم، فراوان است اگرچه روزگار ما جماعت، نابسامان است زمین نامهربانی کرده گرچه سالها با ما و دست آسمانها بر سر
پای زخم آلود من… طاقت بیاور می رسی صبح فردا محضر ارباب بی سر می رسی صبح فردا پابه پای اشک بانوی دمشق زخمی و
به سختی، به سرما، به گرما میارزد به آوارگی بین صحرا میارزد اگر سر به راهِ طریق الحسینی به دل کندن از دار دنیا میارزد
جاده آماده، تو آماده و حالا حرکت کار نگذار از امروز به فردا، حرکت جاده انگار هم آهنگ رسیدن دارد که سراپا
باید دمی با عشق همپیمانه باشی با هر کسی جز حضرتش بیگانه باشی یعنی پس از یک عمر دوری فرصتی را در
حالا که کرد قلب مرا سرزمین خود کوه غمت، که ساخت مرا شرمگین خود در روضهات کنار علمهای بیقرار کرده مرا به خاطر تو
بار بگشائید، اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست بر مشام جان رسد بوی بهشت به به از این تربت مینو سرشت
آنچه از من خواستى، با کاروان آورده ام یک گلستان گل، به رسم ارمغان آورده ام از در و دیوار عالم، فتنه می بارید و
اربعین آمد و چشم ها باز گریان می شود کربلا ماتم سرای اهل ایمان می شود غصه های آل طه در مسیر کوفه و شام
آی دوزخ سفران! گاهِ دریغ آمده است سر بدزدید که هفتاد و دو تیغ آمده است طعمۀ تلخ جحیمید، گلوگیرشده چرکِ زخمید ـ که کوفه